جناب آقای رضا پهلوی عزیز !
با سلام و احترام
محسن مخملباف هستم شهروند ایرانی که مدت چهار سال و نیم برای مبارزه با استبداد شاه در زندان پدر شما بوده ام. هنگام دستگیری گلوله خوردم و برای مداوا تنها دو هفته در بیمارستان ماندم، اما در زندان شاه در ١٧سالگی چنان شکنجه شدم که برای آنکه بتوانم دوباره روی پای خودم راه بروم، چهار بار جراحی شدم و مدت صد روز در بیمارستان بستری شدم. اکنون بعد از ٤٣ سال هنوز به اندازه ٢٠ سانت در ٢٠ سانت، یادگارهای شکنجه دوران شاه بر بدنم باقی مانده است.
این ها را نمی گویم که رضا پهلوی را برنجانم یا شرمنده سازم، که گناه پدر بر پسر نمی نویسند. از آن بالاتر برخورد من با خانواده شما از پشت عینک رنج های آن دورانم نیست. شاهد بوده اید که پس از درگذشت برادرتان، چنان از داغ مادرتان متاثر شدم که نامه ای برای تسلی ایشان به این مضمون فرستادم:
"دختری که در روز عروسی اش پرندگان را از قفس آزاد کرد، امروز پرنده دیگرش از قفس آزاد شد
ساعتی بعد، خانم فرح تلفن مرا یافتند و روی پیغام گیر تلفن خانه ما این پیام را گذاشتند:
"آقای مخملباف! از بین تسلیت هایی که برایم ارسال شده، تنها حرفهای شما مرا آرام کرد و تحمل این شرایط جانکاه را برایم ممکن می کند تا بتوانم روی پای خودم بایستم. الان دارم برای به خاک سپردن پسرم به آمریکا می روم. خیلی دوست دارم بعد از برگشتنم از آمریکا شما را ملاقات کنم
اگر امروز آن نامه را به یادتان می آورم، قصدم این است که بگویم هرگز به آینده از عینک رنج هایی که شخصا از نظام پادشاهی دیده ام، نگاه نمی کنم. و همواره خود را همدرد رنج های انسانی، از جمله خانواده شما می دانم. در عین حال یکسره تاریخ ستمبار ایران را به فراموشی نمی سپارم، تا مبادا دوباره دچارش شویم. متاسفانه پدر شما همه قصه ها را برای شما نگفته است. من بخشی از آنها را به زودی در کتاب "شاه این قصه را برای پسرش نگفت" بازگو خواهم کرد.
با انتقام مخالفم! برای همین وقتی در حوالی انقلاب ٥٧ آزاد می شدم، قبل از خروج از زندان، لحظه ای جلوی در ایستادم و به پشت سرم نگاه کردم و آنچه از شکنجه در چهار سال و نیم زندان شاه بر من وارد شده بود را بخشیدم و سپس از زندان خارج شدم.
وقتی بعضی از بازجویانم، مثل "تهرانی" و "آرش" در دادگاه بعد از انقلاب محاکمه می شدند، با آن که دوستان دوران زندانم بسیار اصرار داشتند، هرگز برای شهادت دادن علیه شکنجه گران و نشان دادن آثار شکنجه بر بدنم، به دادگاه نرفتم، و گفتم گذشته را بخشیده ام.
اگر متقاعد شده اید که سخن من با شما از سر درد و رنج گذشته ای که در نظام سلطنتی پدر شما کشیده ام نیست، اکنون می خواهم شما را به یک بحث ملی دعوت کنم که فراتر از رنج های شخصی من و رویاهای شخصی شماست.
اینک این نامه را می نویسم چون فکر می کنم اصل گفتگو ارزشمند است. همانطور که از اصلاح طلبان درخواست کردم که واضح سخن بگویند، نه اینکه در درون سکولار باشند اما در بیرون از حکومت دینی سخن بگویند. از شما هم می خواهم شفاف باشید نه آنکه در درون سلطنت طلب باشید اما در بیرون از دمکراسی و رای مردم سخن بگویید. بیایید دور از تهمت و جو سازی و ترور شخصیتی از سوی طرفدارانتان، با رعایت اصول مذاکره و از روش استدلال با هم گفتگو کنیم. که در همین گفتگوها باید تمرین دمکراسی کرد. با طفره رفتن و ضد و نقیض حرف زدن، باعث گیجی مردم نشوید.
گذشته نه، رو به آینده!
انقلاب ایران گذر از استبداد سلطنتی بود به قصد آزادی، اما چون به رهبری یک فرد اعتماد کرد و به دنبال او رفت، به استبدادی دیگر که این بار دینی بود، رسید. پنجاه سال طول کشید تا ایرانیان از شر استبداد سلطنت بعد از مشروطه رها شوند، و چهل سال هم طول کشید تا آماده براندازی استبداد دینی شوند. اکنون اگر هر کدام از جریانات اپوزیسیون، به جای یافتن راهی برای رسیدن به آینده ای روشن، رو به سوی گذشته تاریک کنند؛ چه این گذشته مثل اصلاح طلبان، بازگشت به دوران امام راحل باشد، چه این گذشته بازگشت به دوران شاه راحل، هر دو یک نتیجه خواهد داشت و آن نرسیدن به آزادی و تفرقه در صفوف مبارزه است.
امروزه هم اصلاح طلبان و هم سلطنت طلبان از باورهای خود یک ایدئولوژی ساخته اند و ما برای رسیدن به آزادی از ایدئولوژی حکومت دینی، با موانع دو خرده ایدئولوژی دیگر هم روبرو هستیم. متاسفانه شخص شما هم با آنکه ادعای اتحاد بین مخالفین را دارید، با رد نکردن ایده احیای سلطنت، خود علت اصلی اختلاف بین مخالفین جمهوری اسلامی هستید. جلوه این اختلافات از هم اکنون در بین ایرانیان قابل مشاهده است. هواداران کامنت نویس شما، هنوز به قدرت نرسیده با کلمات رکیک، تهمت، توهین، تهدید، عده ای را که وقت و ادبیات کامنت نویسان شما را ندارند، به سکوت کشانده اند.
عده ای هم از ترس این که مبادا اختلاف بین مخالفین به سود جمهوری اسلامی تمام شود، هنوز ساکت اند. اما این سکوت دیری نمی پاید و استدلال و گفتگو و روشنگری، جای هیاهوی هواداران سلطنت را خواهد گرفت. شما خود دیده اید که در همه بزنگاه های تاریخی، برخی از مخالفین جمهوری اسلامی بر سر دو راهی جمهوری یا پادشاهی گیر کردند و متفرق شدند. بارها نشست های اپوزوسیون مثل نشست پاریس، لندن و... بی نتیجه بر سر این دوراهی از هم پاشید.
سلطنت موروثی یا همان ژن برتر!
اگر می خواهید در کنار هم بایستیم، دست از سلطنت که اصرار بر برتری ژن خانواده شاه، بر ژن همه ایرانیان دیگر دارد، بردارید. (لطفا واژه ژن را توهین قلمداد نکنید، که من هر چه می اندیشم، دلیل دیگری برای این که تنها شما می توانید شاه بشوید و هیچیک از هشتاد میلیون ایرانی دیگر نمی توانند، نمی یابم. سلطنت موروثی، مبنایی جز توهم ژن برتر خاندان سلطنتی ندارد.)
از افغانستان بیاموزیم
به نظرم شما فراموش می کنید که حتا در جامعه غیر مدرنی مثل افغانستان، با آن مناسبت های قبیله ای اش، دیگر برای بازگشت دوباره ظاهر شاه به سلطنت جایی نداشت و مردم افغانستان به فراخوان شاه مخلوع و سلطنت طلبان به هیجان آمده، قاطعانه نه گفتند و در اجلاس بزرگان (لویه جرگه) با تمام قدرت، علیه برقراری نظام سلطنتی ایستادند. آنها که در آن اجلاس حضور داشتند دیدند که واکنش های مردم چنان تند بود که پیرمرد (ظاهر شاه) با تواضع اعلام کرد احیای سلطنت منتفی است و هرگز خودش را برتر از سایر افراد جامعه نمی داند.
آقای رضا پهلوی عزیز!
فراموش نکنید که سلطنت پدر و پدر بزرگ شما، محصول کودتاهای خارجی بود و نه برخاسته از رای مردم. پس برای آنچه با کودتا بر مردم تحمیل شد و در آزمایشی پنجاه ساله، ناکارآمدی اش در ایجاد دمکراسی و حقوق بشر اثبات شد، اصرار نکنید.
چرا شما هم چون اصلاح طلبان بر تکرار آزمایش های ناموفق گذشته اصرار دارید؟! اگر شما واقعا به اتحاد مردم و مخالفین برای سرنگونی استبداد فکر می کنید، یکی از بزرگترین معضلات آن را که سلطنت استبدادی آزمایش شده است، خود از سر راه بردارید.
هشتاد میلیون ایرانی مثل هم فکر نمی کنند. از ایرانیان کسانی از خمینی بیزارند، کسانی از شاه. کسانی هم از هر دو. اگر طرفداران این و آن، با احیای گذشته، زخم های کهنه یکدیگر را فشار دهند، در صفوف مردم تفرقه انداخته اند. این گروه چه اصلاح طلبان باشند، چه سلطنت طلبان فرقی نمی کند، و متاسفانه اکنون هر دو چنین اند. ما تنها یک راه گریز به آزادی داریم و آن رفتن به سوی آینده است و نه بازگشت به گذشته.
تبعیض نه!
بخشی از مردم می گویند "رای گیری در مورد حکومت پادشاهی، تبعیض آشکار میان شهروندان است. این رای گیری فقط یکبار، برای همیشه و فقط برای به قدرت رسیدن یک فرد، یعنی رضا پهلوی صورت می گیرد. حقی که بقیه شهروندان از آن محروم خواهند بود. این رای گیری یک تبعیض آشکار است. در واقع قانونی کردن تبعیض و به رسمیت شناختن یک ژن برتر است. همانطور که ضدیت با محتوی اعلامیه حقوق بشر را نمی شود به رای گذاشت، همانطور که بی عدالتی، شکنجه و نابرابری حقوقی میان شهروندان را نباید به رای گذاشت، حکومت پادشاهی که یک مقام موروثی، مادام العمر، غیرانتخابی و تبعیض آمیز است را هم نمی شود به رای گذاشت!
قدرت در هر شکلش باید دوره ای و چرخشی باشد. اینکه در جاهای دیگر دنیا اینطور بوده یا هست نیز دلیل به رای گذاشتن این موضوع در آینده ایران نیست."
هواداران سلطنت مثال می آورند که بعضی جاها مثل انگلیس و سوئد مشروطه پادشاهی دارند و به دمکراسی رسیده اند. غافل از این که در همین کشورها، حتی در برنامه های رادیویی روزانه، زمزمه های فراوانی بلند است که چرا ملت از مالیات خود باید خرج زندگی پر زرق و برق یک خانواده سلطنتی که فکر می کنند نسبت به دیگران برتری دارند را بپردازند؟ و بعید نیست با رفراندوم روزی سلطنت در این کشورها هم ملغی شود. هر چند همین امروز هم، هیچیک از موافقین سلطنت در انگلیس و سوئد، مخالفین خود را چون هوادارن سلطنت موروثی شما، مورد اتهام و تهدید و ناسزاهای رکیک که در شان شما نیست قرار نمی دهند. و این خود دلیل دیگری است برای اینکه چگونه سلطنت موروثی در ایران، به فوریت به فرد پرستی و کیش شخصیت منجر خواهد شد.
در عین حال فراموش نکنید که انگلیس و سوئد و امثال آنها در تجربه تاریخی خود موفق شده اند زنگوله را به گردن استبداد بیندازند و شاه و ملکه را به سمبل بی قدرتی تبدیل کرده اند. ما در تجربه تاریخی خود در این زمینه موفق نبوده ایم. و هرگز در شرایط تاریخی و جغرافیایی آنها نیستیم. ما در قرون وسطای خاورمیانه به سر می بریم و همسایگان ما اروپایی های به دمکراسی رسیده نیستند.
ما همسایه ترکیه ای هستیم که علیرغم میراث آتاتورک، اردوغانی که با قطار دمکراسی آمده بود را، در یک بزنگاه با یکبار رای مردم هیجانزده، در ایستگاه استبداد پیاده کرد.
بعد هم چرا باید نظام پادشاهی را که یکبار با انقلابی خونین از کار انداخته ایم، دوباره با رای خودمان بر قدرت بنشانیم؟ و بعد شاه را در حد یک سمبل، با قوانین و نظارت کنترل کنیم تا مبادا دوباره دیکتاتور شود؟ آن هم سمبلی که از همین امروز باعث اختلاف در اپوزیسیون ایران است و نه باعث وحدت آنها.
واضح سخن بگویید!
آقای پهلوی! لطفا مشخص کنید آیا به خاطر شاه که پدرتان بود، تصور می کنید دارای ژنی برتر از دیگران هستید؟ با ابهام نمی شود به سمت آینده قدم برداشت. واضح سخن بگویید.
آیا شما می پذیرید ٤٠ سال دیگر در صورت نارضایتی مردم، یکی از فرزندان خامنه ای، حتی اگر فرشته ای باشد، بگوید دوباره نظام ولایت فقیه را به رای می گذاریم، اگر مردم به ولایت فقیه رای دادند، دوباره عمامه بر سر می گذارد و حکومت دینی به راه می اندازد؟
در آن صورت آیا شما وظیفه خود نمی دانید که به یاد مردم بیاورید که این نظام و صندلی قدرتش بارها دیکتاتور پروراند، تا مردم بار دیگر این صندلی را با تغییر آدم رویش به آزمایش نگذارند؟
تخم مرغهایت را در یک سبد بگذار!
آقای پهلوی عزیز!
تاجران تخم مرغهایشان را در یک سبد نمی گذارند، تا اگر یکی از سبدها افتاد و تخم مرغها شکست، در سبد دیگر، تعدادی تخم مرغ سالم برایشان باقی بماند. اما مبارز آزادی، تاجر مابانه رفتار نمی کند تا تخم مرغهای قدرت را در دو سبد قدرت احتمالی آتی بگذارد. شما بخشی از تخم مرغهای شانس تان را در سبد سلطنت موروثی گذاشته اید، بخشی از تخم مرغها را هم در سبد جمهوری خواهی مبتنی بر رای مردم قرار داده اید. یک مبارز واقعی، راهی را که غلط می داند به هیچ قیمتی نمی رود، حتی در صورت اصرار طرفدارانش. شما دو نوع نظام را به رای آینده مردم حواله می کنید، یکی نظام سلطنت، که برنده اش فقط شما هستید؛ یکی هم نظام جمهوری، که خودتان را با این گفته که پدر بزرگم از جمهوری هم بدش نمی آمد، در نبود شانس سلطنت، کاندیدایش می دانید.
از عملکردتان علیرغم ادعایتان به نظر می رسد شما به جای رهایی مردم، روی دو اسب محتمل قدرت شرط بسته اید و به پیامدهای غیر شفاف و تفرقه بر انگیزش بی اعتنا هستید.
حزب سلطنت
چرا از هم اکنون حزب سلطنت تشکیل نمی دهید؟ تا هم سودش را ببرید و هم هزینه اش را بپردازید. در آن صورت مردم می توانند وزن سیاسی شما را از تعداد واقعی هوادارانتان اندازه گیری کنند. شما حتما با این همه تبلیغات از تلویزیون های حامی تان، تعدادی طرفدار دارید. تاسیس حزب سلطنت خواه، قدمی واقع بینانه برای تعداد هواداران شما و صندلی هایی است که احتمالا در مجلس آینده خواهید داشت و نه بیشتر. سلطنت طلبان حداکثر یک حزب هستند در کنار احزاب دیگر، نه همه حاکمیت فردای ایران.
تکرار کودتای ٢٨ مرداد ممنوع!
واقعیت تاریخی این است که پدربزرگ شما رضا شاه، چه او را خوب بدانیم و چه بد، با انتخاب و رای مردم به قدرت نرسید. او با کودتای انگلیسی بر سر کار آمد و زمانی که برای خارجی ها بی فایده شد، با یک نامه سه خطی از سوی انگلیس از کار بر کنار شد. آن نامه این بود:
"اعلیحضرت لطفا از سلطنت کناره گیری کرده، تخت را به پسر ارشد ولیعهد واگذار نمایند. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه حل دیگری وجود دارد!"
آقای رضا پهلوی!
می بینید چگونه یک قدرت خارجی(انگلیس)، با یک نامه سه خطی، پدر بزرگ شما را از سلطنت بر کنار کرد و پدرتان را به جایش گذاشت. بی جهت نیست که پدر شما هم که با رای مردم بر سر کار نیامده بود، اعتماد به نفس لازم را نداشت و در زمان بحران فرار را بر قرار ترجیح داد. او در بحران سال ٣٢ به محض احساس خطر، سوار هواپیمای شخصی اش شد و با همسر و سگش از ایران گریخت. آمریکا با کودتای خونین ٢٨ مرداد، مصدق را به زندان فرستاد و پدر شما را دوباره بر سر کار آورد. ٢٥ سال بعد وقتی انقلاب شد، شاه باز هم منتظر رای مردم نماند. که می دانست در نظام سلطنت، شاه را مردم با رای خود نیاورده اند تا با رای خود حفظ کنند. لذا به سراغ حامی خارجی خود رفت و از سولیوان سفیر وقت آمریکا پرسید:" من چه وقتی باید ایران را ترک کنم؟" سولیوان هم جواب او را نداد و تنها به ساعتش نگاه کرد و شاه در خاطراتش می نویسد:" در این لحظه فهمیدم که وقت رفتن من فرا رسیده است."
صحبت هایی که از بی بی سی پخش نشد!
در برنامه ٥٢ دقیقه ای صفحه دو بی بی سی فارسی که در مورد رفراندوم و ناممکن بودن اصلاحات در حکومت دینی بود، سخنان ما دو سه دقیقه ای نیز به حاشیه بحث سلطنت کشید. مجریان، اعلام کردند به دلایل حقوقی و عدم حضور آقای رضا پهلوی در برنامه برای پاسخگویی، ادامه بحث در این باره ممکن نیست. من به آنها حق دادم.
در پخش برنامه قسمتی از گفته های من حذف شد. در این صورت ایکاش یا اجازه ادامه بحث داده می شد تا منظور من روشن شود، و یا همه این دو سه دقیقه بحث حاشیه ای نیز حذف می شد. نه این که تنها چند جمله پایانی بحث من باقی بماند، و ناخواسته این سوتفاهم ایجاد شود که من با حضور آقای رضا پهلوی در هر صورتی مخالفم، حتی اگر بخواهد از طریق مبارزات دمکراتیک برای دوره ای موقت در قدرت باشد.
در اینجا آنچه را گفتن اش در بی بی سی میسر نشد را می گویم. در تاریخ خوانده ایم که در چه شرایطی مظفرالدینشاه بیمار به پارلمان خواهی ایرانیان رضایت داد و چندی بعد در گذشت. ولیعهد او محمد علیشاه، که نژاد پرستانه ژن پدرش را دلیل برتری خود بر دیگر ایرانیان می دانست، با تکیه به دولت خارجی (روسیه آن زمان) و به همراه گزمه های خود، مجلس را به توپ بست و پارلمان را تعطیل کرد. در برابر او چریک های ایرانی، از تبریز به همراه ستارخان و باقرخان چریک به تهران آمدند و مجلس را از استبداد پس گرفتند.
جناب پهلوی! با درس آموزی از تجربه های گذشته و آنچه بر پدر و پدر بزرگتان رفت، نپذیرید که افراد، هواداران و از همه بدتر، سیستم هایی شما را به عنوان شاه، وارث آن گذشته غیر قابل دفاع و شکننده قرار دهند و ناخواسته در برابر نسلی قرار بگیرید که در تجربه عملی، دوران پدر شما را دیکتاتوری وابسته به خارجی ها می دانند. رک بگویم اجازه ندهید آمریکای ترامپ و حکومت عربستان با قرار دادن یک تیم و بودجه اختصاصی از رضا پهلوی خوش سخن و مدرن، شاه مستبد دیگری بسازند که مردم به جای همراهی با او در برابرش قرار بگیرند. معلوم است که اگر گذار ایران از استبداد دینی، به دخالت خارجی و نابودی ایران برای احیای سلطنت منجر شود، ایرانیان بی شماری چون ستارخان و باقرخان چریک در مقابل آن خواهند ایستاد.
کدام رضا؟ پهلوی یا پسر شاه؟
استراتژی تخم مرغها در دو سبد، به دوگانگی شخصیت و رفتار شما منجر شده. در نتیجه ما با دو رضا پهلوی روبروییم. یکی آن که در غرب بزرگ شده و دمکرات است و علاقمند به هنراست و در مصاحبه با رادیو فردا می گوید اگر دوباره به دنیا می آمدم، دوست داشتم یک کارگردان سینما باشم. یعنی هنرمندی و خلق یک فیلم را به بودن در سیاست ترجیح می دهد.
همین آقای رضا پهلوی است که از آینده ایران دمکراتیک، سکولار، هماهنگ با موازین حقوق بشر حرف می زند و می گوید در خون من ژن سلطنت نیست و بر گذشته پدرش انتقاد دارد و می پذیرد که اگر پدرم و رژیم پدرم ایراد نداشت، که انقلاب نمی شد. این همان رضا پهلوی است که اعلام می کند میلی به قدرت ندارد و برایش تنها رفتن استبداد و آزادی مردم ایران مهم است. از این نظر رضا پهلوی شبیه تمامی هشتاد میلیون ایرانی است با حقوق برابر شهروندی. با این رضا پهلوی حتی من که زندانی سیاسی پدرش بوده ام، احساس هم مسیر بودن می کنم.
اما ما با رضا پهلوی دیگری هم روبرو هستیم. کسی که هم نام شماست، اما بیش از هر چیزی پسر شاه سابق ایران است. وارث سلطنت اوست. برای ادامه پادشاهی ایران قسم خورده. و حاضر نیست قسم اش را به حفظ تاج و تخت پس بگیرد. و در مقابل انتقادهایی که به پدرش می شود، تنها با گفتن این جمله که "اما پدرم ایران را دوست داشت" پنجاه سال پیامد وابستگی پدرش به انگلیس و آمریکا را نادیده می گیرد. هزاران اعدامی و شهید و دهها هزار زندانی سیاسی شکنجه شده را نادیده می گیرد. کودتای آمریکایی ٢٨ مرداد سال ٣٢ را در حمایت از پدرش، علیه مصدق و ملیون، نادیده می گیرد. فساد و ناکارآمدی سیستم پادشاهی پدرش را که منجر به انقلاب شد را نادیده می گیرد و تنها با یک جمله کلیشه ای احساسی که "اما پدرم ایران را دوست داشت" از پاسخ دادن طفره می رود.
پدر ایراندوست شما طبق اسناد منتشر شده اخیر آمریکا، حتی به اصرار کندی رییس جمهور آمریکا هم حاضر نبود فقط سلطنت کند و قدرت را در اختیار نخست وزیر موقت آقای امینی قرار دهد. شاه پدر شما با قدرت طلبی مستبدانه و اینکه فکر می کرد او چون از ژن رضا شاه است، شعورش از همه مردم ایران بالاتر است، حتی به یک روزنامه و حزب آزاد اجازه فعالیت نداد، تا آنجا که برای مردم ایران راهی جز انقلاب باقی نماند.
اما شما حداقل دو راه در پیش رو دارید. یا رسما پایان سلطنت را اعلام کنید و به همه شبهه ها پایان دهید که ژن خود را چون پدرتان برتر از ایرانیان دیگر نمی دانید، تا همه در کنار هم بایستیم.
یا پشت سلطنت بایستید و همانطور که قرار است از مزایایش استفاده کنید، هزینه هایش از جمله پاسخگویی به ژن برتر و ظلم های نظام سلطنت پهلوی که شما وارث آنید را هم بپردازید.
مگر غیر از این است که شما با امتیاز همین پسر شاه بودن، در صفوف مخالفین ظاهر شده اید و دست از سلطنت بر نمی دارید تا در رقابت های سیاسی قد بلندتر از سیاسیون دیگر بنمایید؟
آن رضا پهلوی دوست داشتنی و خوش سخن که در بعضی مصاحبه ها خود را می نماید، هم چون ما یک شهروند است و کسی بر او ایرادی نمی بیند. اما آن رضا پهلوی که پسر شاه است، به محض تظاهرات مردمی که رهبری نشده در بیش از هفتاد شهر به خیابان ها ریختند، در تلویزیون ظاهر می شود و چون رهبر یگانه انقلاب با مردم حرف می زند و می فرماید شما ادامه دهید! (گویی آنها با فرمان او به خیابان آمده اند که با فرمان او بمانند. او سوار بر موج های خودجوش ایجاد شده می شود، که نتیجه اش مصادره جنبش مردم ایران به نفع سلطنت موروثی و سرخوردگی همه مخالفین است.(
پسر شاه به مردم حاضر در خیابان می گوید در خیابان بمانید، من با خارجی ها صحبت می کنم.
این حرف او ما شنوندگان را به این نتیجه می رساند که وی راهی جز راه پدر بزرگ و پدرش که تکیه بر حمایت خارجی بود را نمی شناسد و می خواهد آزموده ناموفق وابستگی به خارجی را دوباره بیازماید. و از همینجا معلوم می شود در آینده، او از دو رضا پهلوی موجود و نامعلوم، به یک رضا پهلوی معلوم، که تنها پسر شاه است و وارث تاج و تخت موروثی و وابسته به خارجی تبدیل خواهد شد و میل قدرت و سلطنت، دیگر جایی برای آن رضا که به ظاهر مهربان و آزادی خواه است نخواهد گذاشت.
ما می دانیم، و شما بهتر از همه ما می دانید که تلویزیون های حامی شما، با بودجه های سری سالهاست با پخش برنامه های غیر سیاسی سرگرم کننده، مشغول کار شده اند، تا در روز صفر سیاسی شوند و پسر شاه را با تبلیغات گسترده بر تخت سلطنت بنشانند. آنها مدتهاست با نمایش صحنه های تبلیغاتی از آرشیو تلویزیونی دوران شاه، بخشی از نسل جدیدی را که بدبختی های زمان شاه را تجربه نکرده اند را به این نتیجه می رسانند که زمان شاه گویی دوران گل و بلبل بوده و نسل قبلی همگی دیوانه بوده اند که علیه منافع خودشان انقلاب کرده اند. حال آن که این تصاویر همان تصاویری است که وقتی ما زندانیان سیاسی زیر شکنجه بودیم و اکثریت مردم در فقر می زیستند، از تلویزیون های حکومتی شاه پخش می شد. کار این تلویزیونها مثل این می ماند که چهل سال بعد، تصاویر تبلیغاتی جمهوری اسلامی را که هم اکنون از رسانه های حکومتی پخش می شود، برای اثبات خوبی رژیم آخوندی نمایش دهند. آیا استفاده از تصاویر تبلیغاتی دوران شاه به عنوان واقعیت های آن دوران، تحریف تاریخ برای بازگشت سلطنت شما نیست؟
در دوران شاه نسل ما و مردمی که در ایران فقر زده و استبداد زده می زیستند، به دروغ بودن آن تصاویر تبلیغاتی تلویزیون شاه می خندیدند. همانگونه که مردم ایران امروزه به تصاویر تبلیغاتی جمهوری اسلامی از رسانه هایش می خندند.
سیمرغ ایرانی
نجات جامعه ایران با رهبری واحد ممکن نیست. چرا که این جامعه از مرحله پذیرش استبداد، چه دینی، چه سلطنتی، چه فردی گذشته و هیچ رهبر واحدی نمی تواند این جامعه متکثر ایرانی را نمایندگی کند. توهم رهبری واحد، هنوز شکل نگرفته به شکست می انجامد و یا بر فرض محال اگر هم به پیروزی رسد، به دیکتاتوری خواهد انجامید. در فردای ایران تنها باید به سیمرغ ایرانی دل بست که از نمایندگان اقشار، اقوام، نسل ها و گروه های مختلف جامعه شکل بگیرد. برای خیال خام قدرت فردی، با سیمرغ آینده ایران نمی توان جنگید. اگر سیمرغ رهبری جامعه آزاد ایران شکل نگیرد، برنده آن نه شما هستید، نه هیچ یک از مخالفین فعلی جمهوری اسلامی. که متاسفانه احتمال اول این است که به جای سیمرغ ایرانی، یک لاشخور، یک سپاهی یا اطلاعاتی کراواتی وابسته به روسیه بر سر کار خواهد آمد. او حتی ممکن است سران این رژیم را هم محاکمه کند تا مردم را در ابتدا راضی کند.
سیمرغ ایرانی، نه سلطنت موروثی!
مردم ایران یک گروه سلطنت طلب نیستند. گروه های فکری و دینی و قومی و نسلی و طبقاتی آنها از خود سخنگویان و نمایندگانی دارند که نماینده درد و رویاهای ایشان است. اجازه دهیم در فردای ایران، سیمرغ ایرانی که از نمایندگان آنان شکل می گیرد، مجلس موسسان را تشکیل دهد و اداره کند، نه تنها هواداران رضا پهلوی.
سلطنت اگر بی قدرت است، چه کاری برای فردای ایران خواهد کرد؟ شاهی که مثل ولی فقیه به هیچ نهادی پاسخگو نیست، چگونه قرار است خود مانع از استبداد بعدی دیگران شود؟ ما به قدرتمندانی در فردای ایران نیازمندیم که در مقابل قوه قضاییه مستقل پاسخگو باشند و موقت باشند و در صورت آگاهی مردم از خطاهایشان، با اولین رای گیری از قدرت عزل شوند، نه چون ولی فقیه و شاه که با رای مردم عزل نمی شوند.
رضای عزیز! از دو گانگی خارج شو!
برای چند هزار طرفدار سلطنت که بیشترشان تنها نوستالژی طبقاتی دوران گذشته خود را دارند و خیلی هایشان در پایان عمر خود به سر می برند، مردم را دچار دوگانگی نکن. با آزادگی اعلام کن، سلطنتی که جز تعصب به تئوری غیر علمی ژن برتر مبنایی ندارد، برای تو بی ارزش است.
با احترام و دوستی
محسن مخملباف