محمود سریع القلم میگوید بنیان سیاست خارجی آمریکا در دولت بایدن، «برون سپاری» بدون درگیریهای دراز مدت و «سردردهای سیاسی» است. استرالیا، کره جنوبی، ژاپن و هند در برابر چین به کار گرفته شده اند؛ لهستان، آلمان، فرانسه، انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی در برابر روسیه همکاری میکنند و اسراییل و عربستان، برون سپاری ایران را به عهده گرفته اند.
به گزارش «انتخاب»، محمود سریع القلم در یادداشتی با عنوان «استراتژی غرب نسبت به ایران» نوشت:
این متن تلاش میکند در یک چارچوب آکادمیک، ذهن و عمل تصمیم سازان اروپا و آمریکا نسبت به ایران را واکاوی کرده و نقشۀ شناختی آنها را حتی المقدور ترسیم نماید.
الف: آمریکا
مهمترین موضوع در دولت فعلی بایدن در سال ۲۰۲۳ افزایش و یا حفظ نرخ رشد اقتصادی، افزایش اشتغال و کاهش تورم به زیر ۵ درصد است. منظور از مهم ترین، تا ۷۰ درصد است. سال آیندۀ میلادی در همین ایام، فعالیتها و انتخابات مقدماتی آمریکا برای ریاست جمهوری ۲۰۲۵ آغاز میشود. تمام تلاش دموکراتها بر این است که اکثریت سنا را حفظ کنند، مجدداً رهبری مجلس نمایندگان که هم اکنون با اکثریت محدود ده نفر (۲۲۲ به ۲۱۲ دموکرات) در اختیار جمهوری خواهان است را به دست آورند و در نهایت حتی اگر بایدن تصمیم به نامزدی نگیرد، دموکرات دیگری به مبارزۀ انتخاباتی برای ریاست جمهوری بپردازد. کلید تحقق این هدف، بهبود وضع اقتصادی است.
در دو سال ریاست جمهوری بایدن از طریق لوایح دو حزبی، دولت آمریکا موفق شده پیرامون روش تعامل/ تقابل با چین، چالش زیست محیطی، سرمایه گذاری برای انرژیهای تجدید پذیر، مدیریت کرونا، مساعدت به کارآفرینان متوسط، افزایش قابل توجه تولید نفت و گاز صادراتی و «انطباق» با بحران اوکراین، اقدامات بی سر و صدا، تدریجی و چندجانبه گرایانۀ گستردۀ بین المللی را پی گیرد.
علی رغم ۱۳۶۵۶ تحریم آمریکا علیه روسیه، مسکو و واشنگتن از طریق یک خطِ ویژه ارتباطی، مرتب به یکدیگر پیغام میفرستند و خطوط قرمز ترسیم میکنند. به عنوان مثال آمریکا قرار است ۳۱ تانک آبرامز به اوکراین بدهد، ولی این اقدام حداقل ۴-۳ ماه برای تولید طول خواهد کشید. برای کشور نسبتاً بزرگی مانند اوکراین طبعاً ۳۱ عدد تانک در صحنۀ نبرد سرنوشت ساز نخواهد بود: یعنی هم با شما روسها جنگ میکنیم و هم قصد گسترش ابعاد جنگ را نداریم.
دلیل اینکه آمریکاییها با موضوع بالون چینی خیلی با خونسردی عمل کردند، این است که خودشان در اطراف چین و به خصوص در دریای چین جنوبی به عنوان یک فعالیت عادی قدرتهای بزرگ، اطلاعات جمع آوری میکنند. بر اساس باور و مفروض بنیادی دولت بایدن، آمریکا ضمن «مدیریت بحران های» بین المللی، مبنای حکمرانی را باید در «بازسازی داخلی» بنا نهد. به عنوان مثال از ۶۱۷۰۰۰ پُل در آمریکا که عموماً در قرن نوزدهم ساخته شده اند، یک سوم با مبلغ ۵۸ میلیارد دلار نیاز به تعمیرات دارند که باید از طرف دولت فدرال در اختیار ایالات مختلف به خصوص شرقی قرار گیرد. به عنوان یک پایه تئوریک حکمرانی، این دولت دموکرات معتقد است ضمنِ افزایش تولید ناخالص داخلی ۲۵ تریلیون دلاری آمریکا (چین ۱۸ تریلیون و روسیه ۱.۷ تریلیون)، تحولات جهانی باید به گونهای مدیریت و چینش شوند که آمریکا بتواند به اهداف اقتصادی خود برسد و دموکراتها یک بار دیگر ریاست جمهوری را در ۲۰۲۵ از آن خود کنند. تمام اقدامات دولت بایدن بر این پایه استوار است. از این رو، بنیان سیاست خارجی آمریکا در دولت بایدن، «برون سپاری» بدون درگیریهای دراز مدت و «سردردهای سیاسی» است. استرالیا، کره جنوبی، ژاپن و هند در برابر چین به کار گرفته شده اند؛ لهستان، آلمان، فرانسه، انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی در برابر روسیه همکاری میکنند و اسراییل و عربستان، برون سپاری ایران را به عهده گرفته اند. واشنگتن این مجموعه را مدیریت و هماهنگی میکند و از بازدارندگی نظامی که یک نمونۀ اخیر آن مانور مشترک اسراییل و آمریکا بود، به موازات فعالیتهای ۸۰ درصدی قدرت نرم و مجازی صورت میپذیرد. با توجه به اینکه حدود ۳.۵ میلیارد نفر از جمعیت جهان زیر پوشش رسانههای مجازی آمریکا قرار دارند، این نوع فعالیت در شکل دهی به اذهان و حتی عرضۀ اطلاعات میتوانند جایگاه استراتژیک ایفا کنند.
در کلیت سیاست خارجی آمریکا حتی ۵ درصد از انرژی و توجه به خاورمیانه اختصاص پیدا نمیکند. به طور طبیعی و به عنوان یک اهرمِ قدرتمند فشار، دولتهای غربی از آزادی خواهی، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان و اقلیتها دفاع میکنند، ولی برای تحققِ این اهداف، منافع اقتصادی و داخلی خود را به خطر نمیاندازند: به خصوص در جهانی که بحران در یک گوشۀ آن به طور تصاعدی میتواند در بازارسهام، انرژی، سرمایه گذاری و زنجیرۀ عرضۀ کالا اثر بگذارد. با توجه به بازار مصرفی طبقۀ متوسط ۳۰۰ میلیون نفری در هند، ۴۰۰ میلیون نفری در چین، ۵۰ میلیونی در نیجریه، ۵۰ میلیونی در برزیل، تجارت ۱.۵ تریلیون دلاری با اتحادیۀ اروپا، ۶۵۰ میلیارد دلاری با مکزیک و ۳۰۰ میلیارد دلاری با کشورهای عربی، ایران جایگاه چشمگیر اقتصادی ندارد، چون با مقیاسهای جهانی درآمد نسبتاً محدودی دارد و طبقۀ متوسط آن رو به کاهش است.
واشنگتن با افزایش فشار بر چین، عراق، ترکیه، امارات و هند، سیاست فشار دیجیتالی و مدیریت سختتر تحریمها را به عنوان بخشی از در پیش گرفته است. تیم بایدن در سیاست خارجی هم تمرکز دارد و هم دیسیپلین. عربستان و اسراییل هم اکنون به مراتب فعالتر از آمریکا و اروپا نسبت به ایران عمل میکنند. میتوان گفت حداقل تا دو سال آینده که دولت بایدن، امور را در دست دارد، روش امریکا در رابطه با ایران ادامه خواهد داشت. بنیانهای این روش عبارتند از: انزوای سیاسی، جلوگیری از سرمایه گذاری خارجی، فعالیت گسترده مجازی برای نمایش تناقضات داخلی مانند ناکارآمدی، افزایش نرخ تورم، محدودیتهای مدنی و محدودیتهای شایسته سالاری و منوط کردن عموم گشایشهای مالی به تایید وزارت خزانه داری.
شواهد حاکی از آن است که این روش فعلی امریکا، شباهت فراوانی با مفروضات و استراتژی آمریکا نسبت به کمونیسم و شوروی در دوران جنگ سرد دارد که توسط روس شناس آمریکایی طراحی شده بود. او که از نظر عمق درک از روسیه/ شوروی/ کمونیسم، نمونۀ دومی در تاریخ دیپلماسی آمریکا ندارد، معتقد بود تقابل با شوروی هیچ نیازی به کار نظامی ندارد؛ شوروی یک سیستم خود مخرب است و با طراحی استراتژی سیاسی سدّ نفوذ و تشدیدِ تناقضات داخلی آن، با گذشت زمان به سیستم منتهی میشود. از منظر او، آمریکا لزومی ندارد خود مستقیماً بانی اقداماتی علیه شوروی شود، بلکه پیرامون یک موضوع و فقط ناکارآمدی آن سیستم، کار مقایسهای و تبلیغی انجام دهد. جُرج کِنِن اعتقاد داشت هرچند مردم به آزادی و دموکراسی علاقمندند، اما قبل از آن میخواهند زندگی کنند و به ثبات اقتصادی و کارآمدی فکر میکنند. فقط تمرکز تبلیغاتی بر ناکارآمدیهای شوروی کافی است.
از منظر روشی، برخلاف شوروی/روسیه، چین، انگستان و آمریکا به دشمنان خود، دراز مدت نگاه میکنند. متون علمِ روابط بین الملل به وضوح نشان میدهد که انگلیسیها با دشمنان خود عمدتاً در بخشهای خاکستری و عمیقاً دراز مدت عمل میکنند و با سوهان و حوصلۀ باور نکردنی طرف مقابل را تضعیف کرده و به تدریج، اهرمها را از او میگیرند. چینیها در نظر و عمل بر اساس گیج کردن و ارسال دهها سیگنال متناقض پیش میروند. چینیها در مورد نیاتِ خود صحبت نمیکنند و شیفتۀ ابهام هستند. انگلیسیها دشمن خود را کاملاً نابود نمیکنند: میگویند شاید زمانی به درد بخورد. آمریکاییها به واسطۀ اعتماد به نفس ناشی از قدرت فراوان، آن قدرصبر میکنند تا طرف مقابل را واداربه تسلیم کنند. به عنوان یک نمونه، بی دلیل نیست که آمریکاییها از تحصیل ۳۶۹۰۰۰ جوان چینی در آمریکا که در یک دورۀ چهارساله ۵ میلیارد دلار شهریه میدهند استقبال میکنند، زیرا این دانشجویان به طور مستقیم تناقضات سیستم چینی را با مشاهده جامعه آمریکایی تجربه میکنند.
ب: اروپا
اروپاییها نقش دوم را در استراتژی غرب نسبت به ایران بازی میکنند. زمانی که ایران درآمدهای صد میلیارد دلاری از فروش انرژی داشت، شرکتهای اروپایی برای تعامل اقتصادی با ایران با دولتهای خود لابی میکردند، اما با کاهش اساسی این درآمد، ایران جذابیت اقتصادی گذشته را ندارد. تجارت اروپای غربی با بعضی از کشورهای بسیار کوچک اروپای شرقی و شمال شرقی اروپا مانند لیتوانی حتی از ایران هم بیشتر است. مهمترین موضوع اروپا تا ۸۰ درصد در قبال ایران، جلوگیری از تسلیحات هستهای است که از منظر جغرافیایی و ژئوپلیتیکی آنها، قابلیت تسرّی و اشاعه به مصر، ترکیه، عربستان و عراق را داشته و در قرابت اروپا، به زرادخانه هستهای تبدیل شده و استعداد رقابت تسلیحاتی و تبدیل شدن خاورمیانه به منطقهای با تخاصمات پایان ناپذیر نظامی و امنیتی را دارد. اروپاییها میخواهند با آرامش زندگی کرده خوش بگذرانند و از دردسر دوری کنند و به دنبال قدرت و برتری مانند چین، روسیه و آمریکا نیستند. به این دلیل با همه مدارا میکنند.
پایۀ رفتار سیاسی عموم اروپاییها نسبت به ایران، تداوم گفتگو همراه با فعال کردن است. از این زاویه، حفظ روابط دیپلماتیک و سیاسی با ایران از نظر اروپاییها جهت اقناع، بازدارندگی و فشار ضروری است. موضوع ایران برای اروپا و اتحادیه اروپا، موضوع امنیت ملی و امنیت جمعی است. هرچند ممکن است در میان اعضای اتحادیه اروپا، شدت و ضعف فعال کردن متفاوت باشد، ولی تحولات دو ماه گذشته حاکی از اتفاق نظر پیرامون افزایش فشارهای سیاسی، تبلیغاتی، رسانهای و مالی-تجاری است. به نظر میرسد دلیل فعال شدن به خاطر مفروضی است که درست یا غلط، آمریکا و اروپا دارد: از نظر آنها ایران در تنظیم و نهایی کردن برجام ۲ تعللِ عمدی میکند، چون نمیخواهد اهرمِ برنامۀ هستهای را از دست بدهد.
نه تنها اروپاییها بلکه عموم غربیها معتقدند برای مدیریت موضوع هستهای نیازمند حضور یک طرف ایرانی هستند، هرچند از نظامیان یا نظامیان سابق باشند. تحریم نظامیان به دو پی آمد میانجامد: از یک طرف غرب طرف مذاکره در امر هستهای را از دست میدهد، و از طرف دیگر، ایران با شدت و غلظتِ بیشتری به طرف روسیه میرود؛ روسیهای که برای سالها خود را در مقابل اروپا قرار داده و باید نزاعی ادامه دار با او را اروپاییها مدیریت کند. غرب از یک طرف میخواهد باب مذاکره را باز نگه دارد و از طرف دیگراگرمتوجه شد برنامۀ هستهای رو به گسترش است پهپادها را سراغ آنها بفرستد.
در عین حال، چه اروپا و چه آمریکا، تعریف مشترک و بسیار منفی از سیستم سیاسی و حاکمیت ایران دارند و احتمالاً به توصیه استراتژیست قدیمی چین Sun Tzu عمل میکنند که باید به دوست نزدیک بود، ولی به دشمن نزدیک تر. اگر از منظر اسراییل به کل این تئاتر نگاه شود، شاید این برآورد قابل استخراج باشد: ضمن اینکه با تداوم عملیات نباید اجازه داد ایران به تسلیحات هستهای دست یابد، ولی در این چارچوب، دستیابی به یک توافق هستهای شاید هم به صلاح نباشد و حفظ یک ایران ضعیف و مُعلّق که نتواند پیشرفت کند، ثروت تولید کند و در جامعۀ جهانی تعامل کند به نفع امنیت ملی اسراییل است که در نتیجه یک همسایه قَدَر آن مانند ایران با بنیانهای ضعیف اقتصادی، تداوم بحرانها و انزوای سیاسی حفظ شود. شاید اسراییل به دیگر توصیۀ Sun Tzu فکر و عمل میکند: وقتی دشمن در حال اشتباه کردن است، مزاحم او نشوید.
پ: روزها و ماههای پیش رو
کانون علم روابط بین الملل، درک عینی و به دور از پیشینههای ذهنی از منافع بازیگران است. غربیها دو ظرفیت دارند که خاورمیانه ایها نتوانسته اند در خود پرورش دهند: ۱- صبر و حوصله و کار تدریجی و درازمدت و ۲- فهم دقیق و کمّی از گزینههای پیش روی طرف مقابل. تفاوت میان چین و روسیه در روابط بین الملل امروز این است که چینیها اهرمهایی از جنس اهرمهای غربی مانند سه تریلیون دلار پس انداز، قدرت تولید، توان تسخیر بازارها و راه اندازی مستقل تکنولوژی ۵G را کسب کردند و سپس از اروپا و آمریکاییها سهم خواهی کردند. روسیه بدون پایۀ اقتصادی سراغ تقابل با غرب رفته است و در جنگ مالی، پولی، تجاری و رسانهای به تدریج ضعیف خواهد شد؛ افق با حوصلهای که آمریکا نسبت به روسیه در دراز مدت در سر دارد.
Plan B غرب نسبت به ایران، طیفی از عناصرمختلف را در بر دارد که یکی از آنها بلندکردن چوب مخالفان حاکمیت است. ماهیت یک حکومت برای غربیها اصل نیست، کما اینکه چین در عمل با یک گروه ۲۲ نفره رهبری میشود. اصل در تنظیم پایدارمنافع مشترک است. دموکراسی در داخل کشورهای غربی یک اصل جدی، متقن و مورد تفاهم است، اما در سیاست خارجی، اهرمی تنومند و جذاب برای فشار است. امر سهمگین تئوریکی که چینیها نیم قرن پیش شروع کردند، این بود که اول غرب را طی سی سال به خود وابسته کردند و بعد ۲۰۰ سیلوی جدید پرتاب موشکهای هستهای بین قارهای بالستیک ساختند و هم اکنون برنامه ریزی کرده اند تا سال ۲۰۳۵ تسلیحات هستهای چندصد موردی خود را به ۱۵۵۰ برسانند. چینیها علیرغم ویژگیهای بارز اقتدارگرایی در عمل نشان داده اند که توان تئوریک در قدرتمند و ثروتمند شدن را دارند. غرب به وضوح نمیخواهد ایران یک قدرت هستهای شود، ولی با قدرتمند و ثروتمند شدن ایران مشکلی ندارد. در مقابل، همسایگان ایران نه میخواهند ایران هستهای شود و نه قدرتمند و نه ثروتمند.
غرب حتی ممکن است با حملۀ نظامی از هستهای شدن ایران جلوگیری کند، ولی همسایگان ایران با قدرت نرم مالی، رسانه ای، تعلیق و سناریوهای درجا زدن اقتصاد و توسعه کشور، مانع قدرتمند شدن آن خواهند شد. اگر از تاریخ بیاموزیم، ایران نمیتواند در خاورمیانه به یک قدرتِ مسلط و پایدار سیاسی و نظامی تبدیل شود، اما در فرهنگ و اقتصاد، فرصتها فراوان است. هیچ گاه اعراب و ترکیه، ایران را به عنوان یک قدرتِ مسلط نخواهند پذیرفت مگر آنکه به GDP پنج تریلیون دلاری برسد. اگر لازم باشد با هر قدرتی شریک میشوند تا مانع از تسلطِ ایران شوند. بی دلیل نیست در ترم اول و سال اول تدریس علم روابط بین الملل، آموزش داده میشود که اولین اقدام یک کشور برای قدرتمند شدن و تأمین امنیت ملی، صلح و تفاهم و سازگاری با همسایگان است.
آمریکا و اروپا خیلی هم لازم نیست پول و انرژی صرف کنند، بلکه با برون سپاری و انگیزههای همسایگان ایران را تقویت کرده و منابع مالی آنها را در چارچوب اهداف درازمدت خود کانالیزه میکنند. از زمان مشروطه تا به حال، ایرانیان در مسیر توسعه و دموکراسی هم چنان دور خود میچرخند. شاید در انبوه علل و معلولهای منتهی به این وضعیت، مشکل کانونی در ضعفِ شناخت از ذات و ماهیت نظام بین الملل و غرب باشد.
ژاپنیها ۱۸۶۰ متوجه تغییرات جهان شدند وهندیها ۱۹۹۰. آنچه در تحولات ژاپن، کرۀ جنوبی، چین و هند در همین دورهای که ایرانیان مشغول خود بودند قابل ملاحظه است، کیفیت فکری و تشخیص متدولوژی انطباق الیتهای این کشورها با واقعیتهای جهانی است. همه در داخل قدرتمند شدند تا با غرب رقابت کنند. امروز آمریکا برای تولید اسلحه به تراشههای کرۀ جنوبی و ژاپن وابسته است. در شرایط فعلی نیز، فهم چین، روسیه و غرب، افراد تنومند تئوریک و شهری میطلبد. چینیها ضمن فرستادن بالون، هم زمان با آمریکاییها برای طراحی سخت افزارها و نرم افزارها جهت راه اندازی ۶G همکاری میکنند. تصادفی نیست روسیه به اوکراین حمله کرد، چون در متونی مفهومی تحت عنوان قواعد توازن گفته میشود وقتی کشوری نمیتواند قدرت اقتصاد ملی خود را افزایش دهد مجبور است جنگ کند. روسیه، چون توان اقتصادی-تولیدی به معنای چینی آن را ندارد از تعامل با غرب میترسد (تولید ناخالص داخلی کرۀ جنوبی بیشتر از روسیه است: کره ۱.۸ و روسیه ۱.۷ تریلیون دلار و برابر با ایالت نیویورک). روسها طی قرن اخیر، نتوانسته اند اقتصاد خود را رقابتی و توانمند کنند.
استراتژی غرب نسبت به ایران در اصل، تضعیف بنیههای اقتصادی است. چینیها بنیانهای اقتصادی مدرنیته را دربست قبول کردند، ولی مبانی سیاسی و فلسفی آن را با مدیریت پیچیدۀ افراد شهری خود بیرون نگه داشتند. روسها نه مدرنیته اقتصادی را توانستند پیاده کنند و نه مدرنیته فلسفی را. آنها نیزمعلق هستند. از ماههای اول جنگ اوکراین، یک میلیون از بهترینهای علمی، تخصصی و کارآفرینان، روسیه را ترک کرده اند. چینیها هم با روسیه ارتباطات خود را حفظ میکنند هم با ایران تا از غرب امتیاز بگیرند، چون خیلی به آنها نیازی ندارند. اشتراک روشی چینیها و غربیها در این است که هم با حوصله هستند و هم درازمدت فکر میکنند. توان اقتصادی آدمی را هم با حوصله میکند و هم درازمدت. غرب در تحقق اهداف خود نسبت به ایران و روسیه هیچ عجلهای ندارد.