کتاب سرمایه کارل مارکس در سال 1867 منتشر شد
به دنبال اعلام ورشکستگی "لیمن برادرز"، یکی از بزرگترین بانکهای ایالات متحده، روزنامه گاردین چاپ لندن نوشت که اگر کارل مارکس زنده بود از آشوب امروز در نظام سرمایه داری به ذوق میآمد، زیرا در بحرانی که سراسر نظام مالی جهان را فرا گرفته، برخی از نظریات خود را محقق میدید.
در آلمان فروش آثار کارل مارکس، به ویژه اثر کلیدی او "سرمایه" بالا رفته است. بنگاه انتشاراتی "کارل دیتس" در برلین خبر میدهد که از زمان آشکار شدن بحران فراگیر مالی جهانی، فروش آثار پیشوای کمونیسم سه برابر شده است.
در آلمان حتی رأس نظام مالی کشور، یعنی پر آشتاینبروک، وزیر دارایی، در گفتگویی با هفته نامه "اشپیگل"، اعتراف میکند: "مارکس خیلی اشتباه نمیکرد: یک سرمایهداری لگامگسسته، آن گونه که ما شاهدش بودیم، دست آخر خود را نیز میبلعد."
اقتصاد مارکسی: دماسنج بحران
کارل مارکس بیش از هر متفکر دیگری در تاریخ علم اقتصاد درباره بحران در نظام سرمایهداری اندیشیده و قلم زده است. هسته مرکزی در اندیشه پایهگذار "سوسیالیسم علمی" در نقد نظام سرمایهداری آنست که بحران، همزاد این نظام است و سرانجام آن را به سوی زوال و نابودی میکشاند.
مارکس که در آرزوی برانداختن نظام موجود و برپا کردن نظمی تازه بود، تصمیم گرفت نظریات سیاسی خود را با دادههای اقتصادی مستدل کند. او که پس از شکست انقلابات ۱۸۴۸ در رشتهای از کشورهای اروپایی، از سکونت در بیشتر کشورهای اروپای غربی منع شده بود، به ناچار از سال ۱۸۴۹ به لندن رفت و تا پایان عمر در این شهر زندگی کرد. در انگلستان او فرصت یافت که با دوری نسبی از فعالیت سیاسی، به مطالعه دقیق علم اقتصاد بپردازد. او هر روز به کتابخانه "بریتیش میوزیوم" میرفت و تمام وقت به مطالعه متون، اسناد و مجلات اقتصادی میپرداخت و یادداشت برمیداشت.
پیش از نگارش کار بزرگ "سرمایه"، مارکس مجموعه بزرگی از یادداشتهای خود را به عنوان "گروندریسه، یا کارپایه نقد اقتصاد سیاسی" به رشته تحریر در آورد، که مدتها پس از مرگش در سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱ نخستین بار در اتحاد شوروی (سابق) چاپ شد. این اثر که به فارسی نیز ترجمه شده، شالوده کتاب سرمایه و به طور کلی سنگبنای وجه اقتصادی مارکسیسم به شمار میرود.
نقد سرمایهداری کلاسیک
مارکس برای خود وظیفهای سترگ در نظر گرفته بود: او قصد داشت در اثری یگانه، تمام ویژگیها، جوانب، روابط و موازین نظام سرمایهداری را تحلیل و نقد کند. کتاب سرمایه جا به جا با داوریهای هیجانآمیز و شعارهای تند و تیز سیاسی آمیخته است، با این حال اثری بسیار پرمغز و پیچیده است. اغلب پیروان مارکس نه متن مفصل اصلی، بلکه متن فشرده و ساده شده آن را میخوانند، زیرا بیشتر به استنتاجات سیاسی آن نظر دارند.
از نظر بخشبندی و عرضه مطالب نیز سرمایه بیش از حد لزوم مغلق و پراطناب است، و از نظم و سیاقی روشن و سنجیده دور است. اما با وجود این کاستیها، "سرمایه" حتی برای کارشناسان مخالف مارکسیسم، اثری کلیدی در نقد نظام سرمایهداری کلاسیک، تحلیل ساختارها و تشریح مشکلات آن به شمار میرود.
کتاب سرمایه، علم بحران
جلد اول سرمایه تنها در هزار نسخه به سال ۱۸۶۷ در هامبورگ منتشر شد. (مارکس در سال ۱۸۸۳ درگذشت.) جلد دوم سرمایه در سال ۱۸۸۵ و جلد سوم آن در سال ۱۸۹۴ به همت دوست و یاور او فریدریش انگلس انتشار یافت.
بعدها از یادداشتهای تکمیلی مارکس، کتابی به عنوان "تئوریهای ارزش اضافی" تدوین شد، که گاه از آن به عنوان جلد چهارم سرمایه نام برده میشود. این اثر نیز به سازوکار نظام سرمایهداری و نقد آن اختصاص دارد.
جلد اول کتاب سیر طولانی سرمایه را در طول تاریخ دنبال میکند: از نخستین وجوه مبادله، پیدایش و رواج پول تا بالاترین جلوههای سرمایه خالص انحصاری. مارکس اشکال سرمایه، مدارج گوناگون و مراحل دگردیسی آن را به تفصیل و با مثالهای فراوان توضیح میدهد.
سرمایه از سه مرحله میگذرد: پولی، تولیدی و کالایی. سرمایه پولی در ورود به بازار کار، با نیروی کار و وسایل تولید همراه میشود، و به صورت سرمایه تولیدی یا سرمایه بارآور درمیآید. سرمایه تولیدی با تولید کالا به سرمایه کالایی متحول میشود. کالا با ورود به بازار به نوبه خود، پول فراهم میآورد که باز بخش اعظم آن به سرمایه پولی بر میگردد و آن را با شتاب و شدت بیشتری به حرکت میاندازد. به نظر مارکس این سیر دورانی، مدام تندتر و پیچیدهتر میشود.
پویایی و رشد دایمی سرمایه
مارکس به ناچار از سال ۱۸۴۹ به لندن رفت و تا پایان عمر در این شهر زندگی کرد
در روند رشد سرمایه و بازتولید آن، مارکس مراحلی مانند تجمع، انحصار و تمرکز را تشریح می کند. سرمایه تولیدی از آغاز دو بخش دارد: ثابت و شناور (ناپایدار). سرمایه شناور است که کار را به استخدام میگیرد (با تمایز میان کار مجرد و کار مشخص، کار مولد و غیرمولد). با ارزشی که بر اثر کار (یک نیروی اجتماعی) پدید میآید و به صورت کالا مجسم میشود، یک "ارزش افزوده" برمیگردد که سرمایه را باز هم فربهتر می کند. مارکس شکلهای گوناگون ارزش افزوده یا اضافی را به صورت مفصل و فنی توضیح میدهد.
سرمایه در روند رشد خود، با دینامیسمی درونی و وقفهناپذیر مدام رشد میکند و مانند توده بهمن، مدام بزرگتر میشود و تمام موانع را از سر راه بر میدارد، یا "آنها را میبلعد تا خود فربهتر شود، و وقتی دیگر مانعی نبود، سرانجام خود را میبلعد." به نظر مارکس بزرگ و انبوه شدن در ذات سرمایه است، و ثابت ماندن در حکم مرگ آن است. او تلاش میکند ثابت کند که این رشد تا ابد ممکن نیست و در جایی به رکود و سپس بحران میکشد و آنگاه است که ساعت مرگ سرمایه فرا میرسد.
سرمایه دمادم تضادهای درونی خود را میآفریند، که در بحرانهای اقتصادی تظاهر مییابد. تضاد اصلی که سرنوشت سرمایه را رقم میزند، تضادی است که میان سرشت جمعی نیروی کار برای تولید ارزش اضافی (سرچشمه سرمایه) و شکل فردی مالکیت ابزار تولید و محصولات تولیدی در میگیرد. همین تضاد است که سرانجام رشد سرمایه را به بن بست میکشد و ناقوس مرگ آن را به صدا در میآورد.
بحران در ذات سرمایه
جلد دوم بار دیگر از فرایند تولید سرمایهداری سخن میگوید و از بازسازی فراگرد دورانی و بیپایان سرمایه (از روند تبدیل سرمایه به کالا تا مرحله سرمایه به سرمایه و...) تا برخی از جوانبی که در جلد اول کتاب مسکوت مانده بود: انواع تولید (تولید کالا و مواد مصرفی تا تولید افزار تولیدی)، اشکال سود و بهره و...
مارکس نکتهای را یادآور میشود که برای درک بحرانهای نظام مهم است: در فراگرد بغرنج انباشت سرمایه، پس از تراکم و تمرکز و انحصار، بخشی از نقدینه خود را از روند تولید آزاد میکند و به صورت سرمایه خالص مالی به جریان میافتد. انبوهه ثروت فردی بر کل روند تولید چیره میشود و بر سیر آن تأثیر میگذارد. اصل "کمترین سرمایه برای بیشترین بهره" رقابت طبیعی کار با سرمایه را به رقابت شدید سرمایه با سرمایه متحول میکند. هرگاه سرمایه به سودی هم ارز با موازین مشخص رقابت در بازار دست نیابد، کل نظام دچار بحران میشود.
مارکس بار دیگر نتیجه میگیرد: "انحصار سرمایه برای شیوه تولیدی که خود با آن و تحتتأثیر آن شکوفا شده، به صورت مانع رشد در میآید. تضاد میان تمرکز وسایل تولید از سویی و سرشت اجتماعی نیروی کار از سوی دیگر به حدی میرسد که همنشینی آنها دیگر در پوسته سرمایهداری نمیگنجد. این پوسته سرانجام میترکد."
مژدهی نابودی سرمایهداری
جلد سوم سرمایه به پدیدهها و کارکردهای مشخص نظام سرمایهداری بر پایهی دادهها و گزارههای نظری دو جلد پیشین کتاب میپردازد. روابط کاری و موازین دستمزد، مناسبات تولید و توزیع و مصرف، رقابت بنگاههای مالی و تجارتی، سرمایه گذاری در زمین و املاک غیرمنقول و سرانجام مقاومت مزدبگیران به صورت مبارزه متشکل طبقاتی
مارکس از جمله توضیح میدهد که با پیشرفت فنی، تناسب میان سرمایه ثابت و سرمایه شناور به سود اولی به هم میریزد، در حالیکه بیشترین سود همیشه از بخش دوم ناشی میشود. با پایین آمدن میزان سود، انگیزه تولید افت میکند، و سرمایه از رشد و تکامل، یعنی عنصر حیاتی خود دور میافتد. علایم بیماری به صورت رشتهای از عارضههای اقتصادی و اجتماعی ظاهر میشود. سرانجام با یورش گورکنانی که سرمایهداری خود آفریده است (پرولتاریا) ناقوس مرگ آن به صدا در میآید.
مارکس فروپاشی قطعی حکومت سرمایه را مژده میدهد: "هر نظم تاریخی در تکامل جامعه، پایههای مادی سامانهای برتر را فراهم میآورد. هر شکل اجتماعی در مرحله معینی از کمال، جای خود را به نظمی بالاتر میدهد. هنگامی که تضاد میان مناسبات توزیع ثروت، که بازتاب شکل تاریخی مناسبات تولیدی هستند، با نیروهای تولید و ظرفیتهای تولیدی به نهایت برسد، تعارض دامنه و ژرفای بیسابقهای پیدا میکند. در این حال برخوردی قطعی میان تکامل مادی تولید و شکل اجتماعی آن پدید میآید." مارکس این شرایط را زمینهای برای انقلاب اجتماعی میداند.
مارکس و دنیای ما
آیا نظریات مارکس به درک و تحلیل یا گرهگشایی از بحران فراگیر کنونی کمکی میکند؟ پاسخ را باید در پرسشی دیگر جست: آیا از جامعهای که مارکس توصیف و نقد کرده، امروزه اثری باقی مانده است؟
برخی از ژرفنگریهای کتاب سرمایه هنوز روشنگر است: برای نمونه این نظر که رشد سالم و متوازن سرمایه بر پایه تولید مداوم ارزش استوار است. برای مارکس کار انسانی تنها سرچشمه هرگونه ارزشی است. سرمایهداری بر تولید ارزش متکی است، اما در نظمی آشفته و مهارگسسته، شیوههای انحرافی و تقلبآمیز رواج مییابد که سودآوری را بدون هیچ ارزشی ممکن میسازد. بورسبازی و معاملات بیپایان با اوراق بهادار...
در بورس هیچ ارزش تازهای تولید نمیشود، همان ارزش ثابت است که مدام میان بورسبازان دست به دست میشود و قیمت صوری آن بالاتر و بالاتر میرود. اما این رشد "پفکی" حد دارد؛ در جایی حباب میترکد. گرایش نئولیبرال که از اوایل دهه ۱۹۸۰ در نظام مالی رواج یافت، نه تنها با این بی بندوباری کاری نداشت، بلکه آن را تشویق نیز میکرد.
واقعیت این است که مارکس آثار خود را در دوره کلاسیک سرمایهداری، در نقد نظرات آدام اسمیت و داوید ریکاردو و سایر اقتصاددانان قرن نوزدهم نوشته بود. از آن نظم اقتصادی امروزه چیز زیادی باقی نمانده است. مناسبات پولی و امور بازار در جهان امروز با قواعدی یکسره متفاوت با قرن نوزدهم کار میکنند. بازبینیهای متوالی در ساز و کار سرمایهداری، به ویژه با نظریات کینز در نیمه اول قرن بیستم، سرمایهداری را به ضوابطی معقول مجهز ساخت و به آن سیمایی متعادلتر داد، که در عین تأمین رشد اقتصادی، تعادل و تعامل اجتماعی را نیز تا حد زیادی امکانپذیر میسازد.
از بدبختی و تیرهروزی مخوف قرن نوزدهم، یعنی زمانی که زحمتکشان "چیزی جز زنجیرهای اسارت خود" را نداشتند، نیز چیز زیادی نمانده است.
در میان آثار کارل مارکس، نوشتههای اقتصادی او بیشترین حجم را دارد، اما امروزه کمتر به این آثار مراجعه میشود، به این دلیل ساده که دوران آنها سپری شده است. رهنمودهای اقتصادی مارکس نیز، یا هرگز جامعه عمل نپوشیده و یا هرجا تحقق یافته، با برنامههای اقتصادی فرمایشی، چیزی جز فساد و رکود و ورشکستگی به بار نیاورده است.