يـک حَوفی بر ميانم بسته بود، کوچک بودم، وقتی مادرم مرا در خانه نگاه داشـت فهميدم کە بەشوهر داده شدهام. واقدی نيز از زبان عائشه چنين آورده است: مــن نمــیدانــستم کە مــرا بە پيــامبر دادهانــد. وقتــی
مــادرم مــان ِع بيــرون رفتــنم از خانـه شـد دانـستم، و چيـزی نگفـتم تـا خـو ِد مـادرم بە مـن خـبر داد کە ز ِن پيـامبر
شدهام.31 عائشه در خانۀ پدرش بود تا آنکە هجرت پيش آمد و بە مدينـه رفتنـد، و
ســـالی پـــس از هجـــرت کە عائـــشه بەســـن ۹ ســـالگی رســـيده بـــود پيـــامبر ویرا بە عنوان همسر بە خانهاش برد. همۀ اهل سيره از زبـا ِن خـو ِد عائـشه نوشـتهانـد کە او در ســن ۹ ســالگی بــود کە پيــامبر بــا او درآميخــت. پيــامبر در ايــن هنگــام
بچـههـای عرﺑﻬـا چـونکە شـبها بـا پـدر و مادرشـان در يـک اطـاق يـا کپـر يـ
چــادر مــیخوابيدنــد از ســنين کــودکی برخــی چيزهــا را بە چــشم ديــده بودنــد و دربـارۀ آن خبرهـائی داشـتند. از ايـنرو، دختـران در عربـستان در سـنين پـائين بەامـور مربـوط بە زناشـويی آگـاهی نـسبی داشـتند، و ايـ امـر بە بلـوغ زودر ِس آﻧﻬا کمک میکرد؛ ولی يک دختربچۀ ۹ ساله هنوز سهچهار سال تا بالغ شـدن در جلـوش داشـت؛ يعنـی عائـشه در آنزمـان کە االله تعـالى اراده کـرده بـود او را بەزنی بەپيامبرش بدهد يقي ًنا پا بە سن بلوغ نگذاشته بود بلکە هنـوز بچـه بــود.عائــشهبعــدهادريــادآور ِیروزیکەدرمدينــهبەخانــۀپيــامبربــردهشــد
چنين گفته است:
بــــادخترکــــا ِنهــــمســــنمبــــازیمــــیکــــردم.مــــادرمآمــــدومــــراصــــدازد. نمـیدانـستم کە بـا مـن چە کـاری دارد. در حـالی کە بە شـدت نفـسنفـس میزدم دستم را گرفت و مـرا بە حيـاط بـرد و قـدری آب برداشـت و بە سـر وصورتمزدومرابەاطاقبرد.چندتااززنـا ِنانـصارینشـستهبودنـد؛و گفتنـد »انشـاء االله مبـارک اسـت«. مـادرم مـرا بە آﻧﻬـا سـپرد، و آﻧﻬـا سـر و رويـم را درسـت کردنـد. نمـیدانـستم کە چە مـیشـد تـا آنکە چاشـتگاهان پيــــامبر را ديــــدم و مــــرا بە دســــت او ســــپردند. در آنهنگــــام مــــن ۹ ســــاله
بودم.
طــــبری نوشــــته کە »عائــــشه روزیکــــه ز ِن پيــــامبر شــــد بچــــه بــــود و بــــرای همخـوابی مناسـب نبـود«.٣٣ ايـنکە پيـامبر چەگونـه در آن سـن و سـال بـا عائـشه آميـزش کـرد موضـوعی اسـت کە اهـل سـيره نخواسـتهانـد بە آن بپردازنـد. خـو ِد عائشه گفته کە پيامبر در آن سن با او آميزش مـیکـرده اسـت. ولـی ايـنرا دقيـق نگفته است، و معلوم میشود کە چيزی در ح ِد کارهای بازیگونه با دخترکـان
32. صحيح بخاری، حديث ۳۸۹۴. 33. تاريخ طبری، ۲/ ۲۱۰.
بوده است. او دربارۀ اينکە وقتی بە خانۀ پيامبر برده شده دختربچهئی بوده اسـت،
بعــدها مــیگفــت کە آنوقتــها روزهــا در خانــه بــا دختربچــههــا بــازی مــیکــردم، وقتی پيامبر وارد اطاقم میشد دختربچهها بيرون میدويدند، و پيـامبر پـس از آنکە از اطاقم بيرون میرفت دختربچهها را بە اطاقم میفرستاد و ديگرباره با من بازی میکردند. يکروز با دختربچهها بازی میکرديم؛ پيامبر وارد شـد و پرسيد کە چە بازی میکنيد؟ گفتم: »بازی اسپ سـليمانی مـیکنـيم«؛ و پيـامبر
خنديد.٣٤ دربارۀ عائشه، ضمن داستا ِن »ِافک« کە در گفتار جداگانه خواهـد آمـد،
سخ ِن مفصلتر هم خواهيم داشت.