پاسخ باین سوال در آنچه در پی میآید آشکار میشود. مقدمتن، اگر بگوییم نگونبختی و فلاکتی که امروز گریبان ما ایرانیان را گرفته است، سخنی هرگز بگزاف نگفته ایم. در اینجا از فقر و تنگدستی، از فساد گسترده و فحشای آشکار و پنهان، از مصیبت اعتیاد و گسترش قاچاق مواد مخدره و اعدامهای مکرر و روزانه، از ورشکستگی اقتصادی، تورم و بیکاری افسار گسیخته، از تخریب و ویرانی و محیطی که در آن زندگی میکنیم، از مسموم ساختن هوایی که تنفس میکنیم، سخن نمیگوئیم، همچنین، نه از ندانم کاریهایی که به خشک شدن رودخانه ها و دریاچه ها و تالاب های پر آب و سبز و خرم و در نتیجه کم آبی و توسعه خشکزاری در پر اب تریین مناطق کشور و نه حتی، سخنی برای گفتن مانده است از آتش بپا کردن وبلوا، در کشورهای دیگر، از بازی مذاکره با امریکا و ناز و عشوه هایی که آخوندهای حاکم برای رو در روی سخن گفتن با ابر قدرتی که دشمن آشتی ناپذیر خود بشمار میآورند. همه شکوه ها و شکایت ها، بتمام، تا کنون در مطبوعات نظام، با وجود سانسور، و بویژه در فضای مجازی، روزی نیست که دو باره بازگو نشود، هر روز و هر ساعتی بنوع و شکلی، چنانکه پدیده پسروی، پدیده ای ست نوین در قاموس حکومت اسلامی.
بعید، بنظر میرسد که اگر ریشه واقعی این پسروی های نابود کننده، از آغاز شناسایی میشد و مورد نقد و تحلیل قرار میگرفت، حکومت اسلامی، برهبری قشر مفتخوار جامعه، قشر آخوئد، هرگز، پا بعرصه وجود گذاشته بود.
هماکنون، پس از گذشت نزدیک بر نیم قرن حکومت اسلامی، بآن بعنوان یک نظام سیاسی رجوع میشود و علت وعلل تمامی گرفتاریها و مشکلات و خواری و حقارتی که بر جامعه تحمیل شده است، ناشی از دستگاهی بشمارمیروود که سیاسی ست، نه ذاتا دینی، گویی که آخوند رئیسی، نه عمامه بسر دارد نه قبا و عبا به تن، نه طلبه بوده است و نه “علوم” فقهی را در حوزه های علمیه آموخته بوده است، نهادی که در طول تاریخ جز تولید مفتخوار برای جامعه، وظیفه ای دیگر را بانجام نرسانده است.
گویا فراموش شده است که ابراهیم رئیسی قبل از آنکه بر راس سیاست قرار بگیرد، هستی او، شخصیت و تمایلات او، عواطف و احساسات و، بطور کلی، بینش و جهان بینی وی با تعلیمات حوزه ای و از اصل و اصول اسلام، از آیات قرانی، از احادیت و روایات، از باور به وحدت الله و رسالت، به امامت و فقاهت، بخود شکل گرفته است. یعنی که دین با وجود و هستی آخوند آمیخته است و نمیتواند تصمیمات و سیاست هایی که برگزیده میشوند، عمیقا، تحت تاثیر باورهای دینی قرار نگیرند، واقعیتی که در سراسر ساختار نظام فقاهت، از ولی فقیه و مراجع تقلید گرفته تا طلبه های تازه کاربازتاب مییابد.
با این وجود، بسیاری از تحلیلگران سیاسی و منتقدان نظام در برسی ها و نقد و تحلیلهای خود به دین و یا دین اسلام، بعنوان منشا تمام پسروی ها و خواری و حقارت اجتماعی و دلیل واقعی زوال انسان و هرچه انسانی ست اشاره ای هم نمیشود. تحلیگرانی که از کانالهای یوتیوپ استفاده میکنند و بطور روزانه با شنوندگان و بینندگان خود ارتباط بر قرار میکنند، اگر هم اشاره ای به نقش دین اسلام، اسلامی که بیش از 300 سال است، بر فرهنگ و آداب و رسوم ما، بر پندار و کردار و گفتارمان سلطه انداخته است میشود، در سوی تهذیب و تحسین تقدس و پاکی اسلام است. یکی از منتقدین یوتیوپی، مهمترین نقدی که بحکومت اسلامی وارد میاورد آنست که دغدغه زندکی روزمره مردم را ندارد، چنانکه گویی باید نظام خیلی مضطرب شرایط موجود باشد. فراموش میکند که نظام اسلامی در درجه اول دغدغه خدمت به الله، خداوند یکتا ویگانه را دارد، دغدغه توسعه و پایداری دین اسلام و نظام امامت-فقاهت را در ذهن دارد، نه دغدغه معیشت مردم.
بعضا، بمنظور امتناع از نقد دین اسلام، از واژه ایدئولوژی استفاده میکنند مبادا به “اسلام هراسی” و عدم حرمت به باورهای مردم متهم شوند. توجیه چنین احتیاطی در این استدلال نهفته است که آخوند حاکم از اسلام بعنوان ابزار کسب قدرت و حفظ ان بهرهگیری میکند. یعنی که روشن است که این تحلیلگران، نیز، نظامی که بر آن قشر دینمدار و مفتخوار جامعه، سلطه افکنده است بعنوان یک نظام سیاسی مورد بررسی قرار میدهند. که نهایتا، شر و قهر و خشونت و هر آنچه که زشت و پلید است از آخوند بر میخیزد نه از دین و از اصل و اصول دینی که بدان باور دارند.
هنوز کم نیستند تحلیگران و منتقدانی که در دفاع از دین، وضع موجود را نه حاصل پیاده سازی شریعت اسلامی، قواعد و قوانین و مقرارت اسلامی بلکه ناشی از جاه طلبی و حرص و طمع بعضی از آیت الله ها و حجت الاسلام ها میپندارد که بنام اسلام حکومت میکنند و به دین اسلام شهرت بد میدهند. مثلا، باید پذیرفت طلبه ها ایکه در حوزه های علمیه عمری تنگدستی و ریاضت کشیده، “علم ” فقه آموخته به درجه اجتهاد رسیده اند، اسلام را نمی فهمند. آنها فقهایی هستند، جلب و تقلبی که سبب آلودگی چهره دین اسلام شده اند.
حال آنکه وضع فلاکت بار حاکم بر جامعه از دینی بر میخیزد که نظام آخوندی خود را بدان، به بقا و توسعه آن متعهد و مسئول میداند. باید اعتراف کرد که آخوند خمینی قصد فریب نداشت وقتی در نوفل لوشاتو، اعلام کرد که اسلام دینی نیست که منحصر به رفتار عبادی و روابط خدای یکتا با بندگانش باشد بلکه اسلام، در واقع، اول یک دین سیاسی ست و شریعت را آورده است که انسانها را بر اساس آموزشهای دینی پرورش دهد. که همگان را یکسان و یک رنگ و یک کلام کند. بعبارت دیگر، آخوند خمینی وقتی در پاریس، بر گلیمی بر می نشست و خبرنگاران در اطرافش حلقه زده بودند، ذات اسلام را آشکار ساخت. آو گفت که اسلام با خود همان چیزهایی را میآورد که غرب خواستار آن است، آزادی و عدالت و استقلال. او تاکید میکند که این اهداف اگر در دوران شاه بدست آمده بود، لزومی برای ورود اسلام بصحنه بوجود نمیآمد.
آخوند خمینی، اما، بسیار زرنگتر از سوال کنندگان بود. هرگز، او مورد سوال قرار نگرفت که از کدام آزادی سخن میگوید؟ از آزادی در اسلام، از آزادی در تسلیم و اطاعت و فرمانبری؟ عدالت در اسلام چیست؟ هر چه مومن تر، هم حرمت بیشتر و هم ثروت؟ که تماما، بازتاب یابد در رفتار و گفتاری زشت و خوار کننده همچون تملق و چاپلوسی، خم و راست شدن و نوکرمابی. در عمل هم پس از نزدیک به نیم قرن حکومت، اسلام آخوندی-فقاهتی نشان داده است چگونه عدالتی با خود بارمغان آورده است: هرچه نوکرتر، چاپلوستر و در تملق گویی ماهر تر، مقام و مرتبه بالاتر در سلسه مراتب قدرت. بویژه اگر، اثر ته استگانی داغ در وسط پیشانی، بنمایش در آید، نشانی بیانگر سجده های طولانی مدت که خود البته رفتاریست ذاتا برخاسته از فریبکاری، اما، بسی بسیار پذیرفته شده در جامعه اسلامی، در جامعه ایکه دین بر آن حاکم است نه یک ساختار سیاسی.
این بدان معناست که نظام حاکم بر ما، یک نظام دینی ست، یک حکومت اسلامی ست و بر اساس اصل و اصول و و ارزشهای اسلامی حکومت کرده است و کشور ما را باین منجلاب کشانده است. اما، هنوز، پس از نیم قرن حکومت اسلامی، وای اگر بر روی دین انگشت بلند کنی، بیدرنگ متهم به توهین به مقدسات و باورهای مردم شوی، آنهم تحت نفوذ ماشین تبلیغاتی غرب. یعنی که به جاسوسی و جنایت، به مفسد فی الارض و محارب، محکوم شوی، چنانکه گویی اسلام، دینی ست که چیزی کمتر از سلطه تام و تمام بر بشر میخواهد. که اسلام دین برادری است و برابری، دین صلح است و دوستی. که بسمه تعالی، رحمان است و رحیم. که اسلام نه دین قهر است و نه قدرت و نه آئین فرمانروایی و فرمانبری، و نه دین بندگی و عبودیت. چنانکه گویی اسلام، نه دین خشونت است و تنبیه و مجازات، نه دین قصاص و سنگسار، نه دین کین خواهی و انتقامجویی. اینها مفاهیمی هستند ذاتا اسلامی که سیاسی اند، لزومی در سیاسی نمودن آنها نیست. آنها بیانگر مناسبات قدرت اند، تاییدی بر وجود حاکم و محکوم، ظالم و مظلوم. این مفاهیم را استعمار گران وارد اسلام نکرده اند، قهر و خشونت، کین خواهی و انتقام ستانی مفاهیمی هستند محوری در کتاب مقدس قرآن.
اگر، در آنچه آمد حقانیتی وجود دارد، میتوان باین نتیجه رسید که نباید تردیدی در آشکار سازی حقیقت بخود راه دهیم. نباید خود بفریبیم که ما با حکومت دین روی در روی هستیم و با سلطه دین اسلام است که باید بمبارز برخیزیم. نمیتوان حکومت را بر انداخت و دینی سراسر قهر و خشونت را همچنان نگاه داشت و همچنان بقواعد و مقررات آن تن داد. جامعه باید آگاه شود که همه فسادها و نابرابری ها و بی عدالتیها و ظلم وستم و مطلقگرائیها، از باور به لا الله الا الله و شریعت اسلامی بر میخیزد، باوری که در طول تاریخ بزرگترین مانع بر سر رشد و عقل انسانی بوده است و توانایی خردورزی. خصوصیتی انسانی که علوم ففاهتی در ستیز و خصومت دایمی سن با آن .
حرف آخر آنکه، زمینه هرگز آماده تر برای براندازی دین حاکم، بمعنای بیرون راندن دین از عرصه سیاست به عرصه خصوصی و فردی نبوده است. اگر، جدی تر به براندازی اسلام، دین بیگانه ای که در 1400 پیش از این بدست تازی ها باده نشین برما تحمیل گردیده است بیاندیشیم، در خواهیم یافت در شرایطی که حکومت آخوندی درونمایه دین اسلام را در معرض دید همگان قرار داده است، براندازی دین را بسی بسیار امکان پذیر ساخته است و دیگر چندان دشوار و یا غیر ممکن هم تلقی نمیشود. نظام تا زمانی دوام میاورد که ما همچنان در مراسم گونا گون دینی، از عبادت روزانه گرفته تا نذرو زیارت و سفره اندازی همچون گذشته ادامه دهیم، نباید انتظار داشته با شیم حکومت آخوندی بساط دین را برچیند و سایه خود از سر جامعه کم نماید. مساجد هم اکنون تهی از عبادتگر اند باید مساجد را هرجه بیشتر تهی از عبادتگر کنیم و آشکار سازیم که چگونه بنیان استبداد در عبادت روزانه استوار گردیده است.
در چین زمانی هیچ آدمی محروم و ستمدیده ای را از خود نرنجانی اگر بنقد ارزشها و باورها و گفتمان اسلامی بپردازی و زشتی و پلیدی نهفته در آنها را آشکار سازی. یعنی که رهائی از بند دین زمانی امکان پذیر میشود که به آشکار سازی نهان خشونتبار و ضد انسانی دین اسلام فقاهتی- آخوندی بپردازی.
تا زمانیکه در رسانه های اجتماعی، سیاستها و تصمیمات و تعهدات، رفتار و گفتمان حکومت آخوندی با اصل و اصول اسلام دوازده امامی شناسائی نشوند، نمیتوان انتظار واژگونی ساختار دین و قدرت را داشت. چرا که حقیقت آن استکه براندازی نظام وقتی میتواند بواقعیت بپیوندد که باورهای دینی اگر طرد نشده باشند به نازلترین سطح حرمت نزد دینمدارن رسیده باشد. بیزاری از دین روزانه در حال آفزایش است. تنها ضربه بر ساختار خشونت بار و خرافه گرا و خرد ستیز دین اسلام است که میتواند بنیان حکومت آخوندی را بلرزه در بیاورد.