دولت ابراهیم رئیسی بسرعت به سمت بحران هدایت می شود. همه شعارها و وعده های آن پوچ از آب درامده و معلوم شده که این دولت هیچ برنامه ای در هیچ عرصه ای ندارد و قرار هم نبوده داشته باشد چون تصمیمات برای این دولت مانند روی کار آمدن آن در جایی دیگر گرفته شده. خود آقای رئیسی هم فعلا سر خود و مردم را با سفرها و سخنرانی های پوچ و حرف های تکراری گرم کرده و منتظر این است که ببیند در بیت رهبری چه می کنند. وزرا و مدیران او هم که ظاهرا ورود به دولت را نوعی غنیمت جنگی حساب می کنند و بیش از آنکه به فکر برنامه کار خود باشند مشغول تقسیم پست و مقام ها میان اقوام و خویشاوندان خود هستند. وضع در مجلس هم تفاوت چندانی ندارد که تصمیمات آن براساس منافع مافیاها و باندها اتخاذ می شود.
بحران کنونی که ریشه داخلی آن در تن ندادن رهبر و بیت رهبری به رای و خواست و اراده مردم و سماجت برای حفظ قدرت غیرپاسخگوست. در عرصه خارجی نیز این سماجت به شکل بحران سازی های مداوم رهبر درآمده تا بتواند وجود شرایط جنگی و غیرمتعارف برای جلوگیری از اجرای قانون و قانون اساسی را به کشور و مردم تحمیل کند. به این ترتیب سیاست خارجی مانند همیشه و همه جا به صورت ادامه سیاست داخلی درآمده و در خدمت جلوگیری از زندگی عادی مردم بر مبنای قانون است. تمام هم و غم رهبر و بیت رهبری در این سه دهه آن بوده که چه کنند که جامعه در یک شرایط باثبات و آرام زندگی نکند تا بتوانند به تحمیل رفتارهای غیرقانونی ادامه دهند. اعلام "آتش به اختیاری" یا به اصطلاح ضرورت "انقلابی بودن" یا "جوانگرایی" که همان نظامی گرائی است نمونه هایی از این کوشش بی وقفه برای تحمیل بی ثباتی و بحران به جامعه و روح و روان مردم است که موج خشونت و فرار و مهاجرت و دزدی و فساد همه از پیامدهای آن است.
همه این شرایط موجب ضعف عمومی ایران و از جمله در عرصه سیاست خارجی شده و شعارهایی که در دوران حسن روحانی علیه او داده شد و مانع اجرای برجام و برقراری تفاهم میان آمریکا و ایران گردید پوچی و زیانباری خود را نشان می دهد. اکنون حکومت چاره ای جز در پیش گرفتن زبانی نرم ندارد که در سخنان اخیر نمایندگان خارجی ایران خود را نشان می دهد. این تحولات البته مثبت است و مهمترین جنبه مثبت آن امیدوار شدن مردم به امکان ثبات است که یکی از شرایط آن رفع تحریم هاست. در حالیکه همه نگرانی رهبر در آن است که مبادا آغاز گفتگو با آمریکا دست او و بیت او را در بحران سازی و وارد آوردن موج بی ثباتی بیشتر به مردم ببندد. به همین دلیل به همان اندازه که این مذاکرات با راهبرد بحران سازی رهبر ناسازگار است، نتایج آن نیز همواره در خطر است. دراین خطر که به محض اینکه پول و امتیازی بدست آورند و موج بحران پشت سرگذاشته شود، دوباره برنامه بی ثبات سازی از نو آغاز شود. بویژه اینکه عدم ثبات با منافع سرمایه داری تجاری و باندهای مافیایی که قدرت را در دست دارند کاملا سازگار است. تنها کسانی که از این وضع زیان می بینند صنعتگران، کارگران و زحمتکشان و قشرهای متوسط جامعه هستند که کار و حرفه و زندگی هر روزه آنان دستخوش تلاطم می شود.
حمایت از مذاکرات و کوشش برای به نتیجه رسیدن آن در این شرایط یک عامل مترقی است و این ارتباطی به آمریکا و رابطه یا عدم رابطه با آن کشور ندارد. عدم رابطه با آمریکا بهانه بحران سازی و بی ثبات سازی زندگی اقتصادی و اجتماعی مردم ایران است و این بهانه را باید از حکومت و از بیت رهبر گرفت. ضمن اینکه این وضع به بهای بسیار سنگینی برای کشور و پیشرفت آن تمام شده است. کسانی که مدعی هستند به نتیجه رسیدن این مذاکرات موجب تثبیت اوضاع می شود و بنابراین به زیان مردم ایران است مسئله اصلی را نمی بینند که تثبیت اوضاع به معنای تثبیت حکومت نیست.
اکنون دولت ابراهیم رئیسی مانده با وعده های بزرگی که به مردم داده. خود رئیسی آگاهانه سعی می کند نشان دهد هیچ کاره است و همه تصمیمات در بیت رهبر گرفته می شود. بویژه که رقابت بر سر رهبری بین مجتبی خامنه ای و ابراهیم رئیسی نیز در پشت پرده ادامه دارد و رئیسی نمی خواهد قربانی این بازی باشد. حسن روحانی هم بنوعی خواست همین سیاست را پیش ببرد ولی با هماهنگ کردن همه امور با رهبر. رئیسی حتی هماهنگ هم نمی خواهد بکند. همه کار را به بیت رهبری سپرده و خود مشغول کارهای نمایشی و بی فایده است. بنظر نمی رسد که بیت رهبری این بار بتواند از زیر بار مسئولیت اوضاع فرار کند و آن را به گردن ابراهیم رئیسی بیاندازد. دولت ابراهیم رئیسی دولت بیت رهبریست. سیاست بحران افرینی و بی ثبات سازی رهبر که میان رهبر و روسای جمهور مانور می داد دیگر به بن بست رسیده است. شاید "گام دوم انقلاب" آشکار شدن واقعیتی باشد که سه دهه رهبر و بیت رهبری کوشیدند از مردم پنهان کنند!