انقلاب کبیر فرانسه از مهمترین رخدادهای تاریخ جهان است. شناخت و تغییر جهانی که در آن زندگی میکنیم بدون شناخت این رخداد عظیم تاریخی ممکن نیست. ترکشهای انقلاب فرانسه ۱۰۰ سال بعد به ایران رسید و انقلاب مشروطه در ایران، خواستی بر پایه انقلاب فرانسه بود و مشروطهخواهان نیز همچون انقلابیون غربی میخواستند مجلس تشکیل شود و قدرت در اختیار یک طبقه خاص نباشد. رویداد۲۴ درگزارشهای تاریخی خود این بار سویههای نظری و عملی انقلاب فرانسه را بررسی کرده و نشان داده مفهوم عقل مدرن چگونه توانست پایههای استبداد را بلرزاند.
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «به زودی ملتهای بیدار شده کسانی را که تاکنون بر آنها حکومت کردهاند به محاکمه خواهند کشید. شاهان به بیابانها خواهند گریخت، به معاشرت با درندگان وحشی که همتایانشان هستند، و طبیعت حقوقش را بازخواهد ستاند.» (سن ژوزه درباره قانون اساسی فرانسه/ نطقهای ایراد شده در کنوانسیون ۱۷۹۳)
«ماکسیمیلیان روبسپیر شاگرد خلف امانوئل کانت بود. استاد، خدا را زیر گیوتین برد و شاگرد، لویی شانزدهم را.» (یوهان هردر/ به نقل از کتاب جشن ماتم)
«بهترین ایام بود و بدترین ایام. دوران عقل و دوران جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بیباوری بود. موسم نور و ایام ظلمت بود. بهار امید بود و زمستان ناامیدی. همه چیز در پیش روی گسترده بود و چیزی در پیش روی نبود، همه به سوی بهشت میشتافتیم و همه در جهت عکس ره میسپردیم.» (چارلز دیکنز/ داستان دو شهر/ در توصیف دوران انقلاب کبیر فرانسه)
انقلاب کبیر فرانسه یکی از بزرگترین رخدادهای تاریخ بشریت است. اغراق نیست اگر بگوییم تاریخ عصر جدید به پیش از انقلاب کبیر فرانسه و پس از آن تقسیم میشود. از آنجایی که جهان ما و نظامهای سیاسی کنونی جملگی متاثر از انقلاب کبیر فرانسه شکل گرفتهاند، شناخت و تامل در این رخداد تاریخی بزرگ برای فهم وضعیت کنونی جهان ضروری است.
پیش از انقلاب کبیر فرانسه نظم سیاسی و مشروعیت قدرت از دو مولفه نشات میگرفت؛ یکم دین و سلسله مراتب روحانیت کلیسای کاتولیک که از قرن پنجم میلادی به قدرتی مسلط در اروپای غربی بدل شده بود و به ادعای خود مشروعیتش را از «مسیح» و «خدای پدر» اخذ میکرد. دوم نهاد سلطنت و اشرافیت که از زمان تاسیس امپراتوری مقدس روم و بسط فئودالیسم در اروپا قدرت گرفته بود. مشروعیت نوع اخیر نیز مبتنی بر خرافات خونی و نژادی و سنت اشرافی بود. انقلاب کبیر فرانسه نفی رادیکال این هر دو منبع مشروعیت و نظم سیاسی و اجتماعی مبتنی بر فئودالیسم و نظام کاستی بود. انقلاب کبیر فرانسه به بار نشستن آرمانهای عصر روشنگری در عرصه سیاست و اجتماع بود نظم جدیدی که رژیم کهن را نفی میکرد و ظهور مفهوم جدیدی از انسانیت را نوید میداد.
از قرن سیزدهم میلادی که فئودالیسم با بحران مواجه شده بود و مازاد تولید کشاورزان طبقه جدیدی را در کنار اشراف و دهقانان یعنی طبقه بازرگان یا آنطور که بعدها نام نهاده شده بورژوازی را به وجود آورد تحول مهمی در الهیات مسیحی رخ داد ویلیام اوکامی مفهوم جدیدی از خدا را پروراند که مانند خدایان متالهان اسکولاستیک (فلسفه آموزشگاهی دانشمندان الهیات) در قید و بند محدودههای عقل نبود خدایی که اراده و قدرتش ورای فهم و عقلانیت انسان فانی قرار داشت و انسان را توان درک هیچ یک از صفات او نبود خدایی که از فرط انتزاعی بودن و خودبسندگی نمیتوانست تکیهگاه انسان باشد.
خدای ویلیام اوکامی خدای بدون صفت بود که حتی صفاتی مانند عدل و رحم را نمیشد به او اطلاق کرد؛ ذاتی که ورای قوانین طبیعت و هرآنچه محسوس و معقول بود قرار میگرفت و بیشتر به خدای شر گنوسیستها (آیینهای پر رمز و جهانگریز مذهبی) شبیه بود تا خدای رحیم و عادل ادیان ابراهیمی همانطور که هانس بلومنبرگ در کتاب «مشروعیت عصر جدید» اثبات کرده، چنین خدایی برای انسان قابل اتکا و تسکین بخش نبود.
دیگر نمیشد به اتکای نیروی الهی و عقلانی خداوند جهان را تبیین کرد و سخن از روز جزا و عدل و غایت الهی زد در نتیجه این شکاف دورانساز الهیات جدیدی خلق شد؛ الهیاتی مبتنی بر خودآیینی انسان، انسانی که در جهان تیره و تار اوکامی چارهای جز اتکا به نیروهای خود نداشت هیچ رهانندهای در کار نبود، انسان باید خود بر میخاست.
خواست خودآیینی یا آنچنان که برخی به اشتباه اومانیسم مینامندش در عصر روشنگری مطرح شد؛ آنچنان که یکی از متفکران برجسته عصر روشنگری ایمانوئل کانت میگوید: «روشنگری خروج از صغارتی است که بر خود تحمیل کردهایم.»
از منظر کانت قوانین سیاسی و اجتماعی و حتی قوانین اخلاقی و الهی باید به عقل بشر و خودآیینی او ابتناء داشته باشد. مشروعیت سیاسی و نظام قدرت دیگر نه براساس دین قابل توجیه بود و نه بر اساس سنن بلکه این خرد انسانی بود که میبایست قوانین سیاسی و اجتماعی را وضع کند.
آرای روشن اندیشان در فرانسه را گروهی به نام فیلوزوفها بسط دادهاند. بارون دو منتسکیو از لزوم تقسیم قدرت بین قوای مجریه مقننه و قضاییه نوشت. در مدل مونتسکیو دو قوه دیگر را کنترل میکرد و بدین گونه هیچ گروهی یا هیچ فردی قدرت مطلقه بدست نمیآورد.
ولتر حمله گستردهای به خرافات را سامان داد و کلیسای کاتولیک را با قلم قدرتمند و بیمانندش به نقد کشید. براساس نگاه ولتر که نوعیپرستی طبیعی (دئیزم) بود ،خدا جهانی آفریده که بر اساس قوانین طبیعی کار میکند و در امور روزانه آن مداخله نمیکند. معجزه، خرافه، تعصب و جهل جایی در جهان ولتر ندارد و هیچکس حق تحمیل عقیدهاش را به دیگری ندارد.
دیگر فیلوزوف مطرح فرانسه، مارکیدو کندورسه بود که بر لزوم جایگزینی خرد به جای ایمان مینوشت. کندورسه مینویسد: «زمانی فرا خواهد رسید که خورشید فقط بر انسانهای آزادی خواهد تابید که ارباب دیگری جز خرد خود نمیشناسند. آنگاه که بیاموزیم به نیروی خرد چگونه نخستین بذرهای استبداد و خرافه را بشناسیم و نابود کنیم. فیلوزوفها در فرانسه برای ترویج عقاید روشنگری اثر بزرگی را تحت عنوان انسکلوپدیا (دایره المعارف) تالیف کردند. دایره المعارف به ویراستاری دنیس دیدرو حاوی مقالاتی در توضیح جهان طبیعی و جامعه انسانی بود که معتقدات نهادهای سنتی را به مبارزه میطلبید. به رغم مطرح شدن ایدههای تحول خواه و انقلابی در فرانسه پادشاهان مستبد فرانسوی اعتنایی به آنها نمیکردند.»