-کریم سجادپور تحلیلگر سیاسی عضو بنیاد «کارنگی برای صلح بینالمللی» در مقالهای برای «نیویورک تایمز» مینویسد در ایران نبردی تاریخی بین دو نیروی قدرتمند و آشتیناپذیر شکل گرفته: جمعیتی عمدتاً جوان و مدرن و خواستار تغییر که به تمدن ۲۵۰۰ سالهی خود افتخار میکنند در مقابل یک رژیم فرتوت و منزوی که ۴۳ سال بیرحمانه فقط به فکر حفظ قدرت بوده است.
- برداشت خامنهای از سقوط سلطنت ایران در سال ۱۹۷۹، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ و بهار عربی در سال ۲۰۱۱ این است که برای حفظ قدرت هرگز سازش نکند.
- خامنهای میداند که لغو رسمی حجاب اجباری دروازهای به سوی آزادی خواهد بود و از سوی بسیاری از ایرانیان به عنوان یک اقدام آسیبپذیر تعبیر خواهد شد، نه لطف و بخشش! او میداند ایرانیان فقط به آزادی پوشش رضایت نخواهند داد، بلکه جرأت پیدا میکنند تا تمام آزادیهایی را که در حکومت دینی از آنها سلب شده بگیرند از جمله آزادی نوشیدن، خوردن، خواندن، عشق ورزیدن، تماشا کردن، گوش دادن و مهمتر از همه، گفتن چیزهایی که میخواهند.
- اینکه درون سرویسهای امنیتی ایران چه میگذرد نیز همچنان مثل یک جعبه سیاه است اما این احتمال وجود دارد که مانند ارتش تونس و مصر در سال ۲۰۱۱ برخی از آنها به این فکر کردهاند که آیا با از بین بردن دیکتاتور ممکن است منافع خود را حفظ کنند یا نه.
- تاریخ بارها نشان داده است که هیچ سرویس اطلاعاتی، تئوری سیاسی یا الگوریتمی نمیتواند بطور دقیق زمان و نتیجه قیامهای مردمی را پیشبینی کند: سیآیای در اوت ۱۹۷۸ کمتر از شش ماه قبل از سرنگونی پادشاهی در ایران، ارزیابی کرد که ایران حتا در یک «وضعیت پیش از انقلاب» هم قرار ندارد!
- «چهار دهه قدرت سخت جمهوری اسلامی در نهایت توسط دو هزارهی قدرت نرم فرهنگی ایران شکست خواهد خورد. پرسش دیگر این نیست که آیا این اتفاق میافتد یا نه، بلکه این است که چه زمانی؟! تاریخ به ما آموخته است که بین شجاعت یک اپوزیسیون و عزم یک رژیم رابطه معکوس وجود دارد و فروپاشی استبداد اغلب از رویدادی غیرقابل تصور به مرور به ضرورت اجتنابناپذیر تبدیل میشود.»
با تداوم خیزش سراسری در ایران حتا مدعیان «اصلاحات» به نقطهای رسیدهاند که میگویند مردم عزم خود را برای «تغییر رژیم» جزم کردهاند. تحلیلگران معتقدند حکومت سردرگم شده و ریزشها در بدنهی نظام شدت گرفته است.
علی خامنهای در جمع عوامل و مسئولان نظام
کریم سجادپور تحلیلگر سیاسی عضو بنیاد «کارنگی برای صلح بینالمللی» در مقالهای که «نیویورک تایمز» ۱۲ دسامبر (۲۱ آذر ) منتشر کرد با طرح این پرسش که «آیا مردم ایران آیتاللهها را سرنگون میکنند؟!» با اشاره به تداوم سه ماهه اعتراضات مینویسد در ایران نبردی تاریخی بین دو نیروی قدرتمند و آشتیناپذیر شکل گرفته: جمعیتی عمدتاً جوان و مدرن و خواستار تغییر که به تمدن ۲۵۰۰ سالهی خود افتخار میکنند در مقابل یک رژیم فرتوت و منزوی که ۴۳ سال بیرحمانه فقط به فکر حفظ قدرت بوده است.
به اعتقاد نویسنده، علی خامنهای با یک معضل مواجه است و آن اینکه اگر چشمانداز تغییر به مردم ارائه نکند، اعتراضها ادامه خواهد یافت ولی اگر انعطاف نشان دهد این خطر را دارد که ضعیف ظاهر شود و معترضان را جسورتر کند. او مینویسد حتا اگر اعتراضات در این مقطع آرام شود، به نظر میرسد که رابطه میان حکومت و جامعه ایران را دچار تغییر کرده از جمله در مورد سرپیچی از حجاب و «عمامهپرانی».
در این مقاله آمده در جریان اعتراضات در ایران نمادهای حکومتی تخریب و یا به آتش کشیده میشوند از جمله خانهموزهی روحالله خمینی در خمین و اعتراضات اجتماعی و اعتصابات کارگری در پالایشگاهها و پتروشیمیها و اعتصابات بازاریان یادآور وضعیت ایران در روزهای منتهی به سرنگونی حکومت پادشاهی در سال ۱۳۵۷ است.
مبانی فکری علی خامنهای و مریدانش «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائیل» و تآٔکید بر حجاب است. فلسفه حکومت برای خامنهای بر اساس فروپاشی سه حکومت اقتدارگرا شکل گرفته و تقویت شده است: سقوط سلطنت ایران در سال ۱۹۷۹، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ و بهار عربی در سال ۲۰۱۱. برداشت خامنهای از هر یک از این رویدادها این بوده است که هرگز سازش نکند. او خواستار تشدید فشارها شده و توصیه کرده هرگز بر سر اصول مصالحه نکنید! خامنهای هر زمان که در مسیر دوگانهی اصلاحات و سرکوب مواجه شده، همیشه سرکوب را دوچندان کرده است.
الکسی دو توکویل سیاستمدار فرانسوی میگوید: «خطرناکترین لحظه برای یک حکومت بد وقتیست که به دنبال اصلاح راه خود باشد.» خامنهای میداند که لغو رسمی حجاب اجباری دروازهای به سوی آزادی خواهد بود و از سوی بسیاری از ایرانیان به عنوان یک اقدام آسیبپذیر تعبیر خواهد شد، نه لطف و بخشش! او میداند ایرانیان فقط به آزادی پوشش رضایت نخواهند داد، بلکه جرأت پیدا میکنند تا تمام آزادیهایی را که در حکومت دینی از آنها سلب شده بگیرند از جمله آزادی نوشیدن، خوردن، خواندن، عشق ورزیدن، تماشا کردن، گوش دادن و مهمتر از همه، گفتن چیزهایی که میخواهند.
نشانههایی از شکاف درون نظام نیز وجود دارد. در حالی که برخی از مقامات پیشنهاد کردهاند «گشت ارشاد» جمع شود، برخی میگویند این فقط یک تغییر تاکتیک موقت برای آرام کردن اوضاع است.
توانایی سرکوبگری رژیم ایران- دستکم روی کاغذ- همچنان هولناک است. علی خامنهای به عنوان فرمانده کل قوا فرماندهی ۱۹۰ هزار نفر اعضای مسلح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دهها هزار بسیجی را که وظیفه آنها القای ترس و وحشت عمومی است بر عهده دارد. ارتش جمهوری اسلامی ارگانی غیرایدئولوژیک با حدود ۳۵۰ هزار نیروست که بعید است در سرکوب شرکت کند، اما امید معترضان به پیوستن آنها به مخالفان تا کنون ثمر نداشته است.
نیویورک تایمز اشاره میکند تا کنون منافع سیاسی و اقتصادی خامنهای و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهم گره خورده است. اما تداوم تظاهرات و شعارهای «مرگ بر خامنهای» ممکن است این روند را تغییر دهد. وی میپرسد: «آیا نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی میخواهند به کشتار ایرانیها ادامه دهند تا حکومت یک آخوند ۸۰ ساله منفور و بیمار را حفظ کنند؟ کسی که بنا بر گزارشها امیدوار است قدرت را به مجتبی پسرش که به اندازه خودش منفور است منتقل کند!»
اینکه درون سرویسهای امنیتی ایران چه میگذرد نیز همچنان مثل یک جعبه سیاه است اما این احتمال وجود دارد که مانند ارتش تونس و مصر در سال ۲۰۱۱ برخی از آنها به این فکر کردهاند که آیا با از بین بردن دیکتاتور ممکن است منافع خود را حفظ کنند یا نه.
چارلز کورتزمن جامعهشناس در کتاب مهم خود به نام «انقلاب تصورناپذیر در ایران» مینویسد: «تناقض (پارادوکس) جنبشهای انقلابی در این است که آنها تا زمانی که انبوه حامیان منتقد را جذب نکنند، قابل دوام نیستند اما برای جذب این تودههای حامی میبایست بادوام به نظر برسند تا از آنها حمایت شود!»
البته جنبش اعتراضی در ایران هنوز به نقطه اوج نرسیده، اما نشانههای فراوانی وجود دارد که بخشی از جامعه ایران در مورد تداوم و بقای رژیم تردید دارند. نیویورک تایمز به نقل از نسرین ستوده وکیل مدافع حقوق بشر و زندانی سیاسی که از حامیان اصلاحات بجای انقلاب بود مینویسد: «آنچه مردم میخواهند تغییر رژیم و عدم بازگشت به گذشته است و آنچه ما از اعتراضات و اعتصابات کنونی که اکنون آغاز شده است میبینیم، امکان تغییر رژیم یک واقعیت است.»
مانند بسیاری از رژیمهای خودکامه جمهوری اسلامی نیز مدتهاست که با ارعاب و وحشتآفرینی حکومت میکند، اما نشانههای زیادی وجود دارد که ترس مردم در حال از بین رفتن است. ورزشکاران و بازیگران زن حجاب از سر برمیدارند و زندانیان سیاسی مانند حسین رونقی با وجود زندان و شکنجه همچنان مخالفت خود با رژیم را علنی اعلام میکنند. همچنین کشتار معترضان بجای جلوگیری از اعتراضات، اغلب منجر به برگزاری مراسم سوگواری میشود که تظاهرات را تداوم میبخشد.
اگر ایدئولوژی «ضدامپریالیسم» اساس سازماندهی و اتحاد نیروی مخالف در سال ۱۳۵۷ بود، اصول سازماندهی جنبش اجتماعی- اقتصادی و قومی امروز، بر اساس کثرتگرایی و میهندوستی قرار گرفته است. چهرههای این جنبش نه ایدئولوگها یا روشنفکران، بلکه ورزشکاران، موسیقیدانان و مردم عادی به ویژه زنان و اقلیتهای قومی هستند که شجاعت غیرقابل توصیفی از خود نشان دادهاند. شعارهای آنها میهندوستانه و مترقی است از جمله «ما از ایران نمیریم، ایران را پس میگیریم» و «زن، زندگی، آزادی».
خواستهای جنبش کنونی بطور درخشان در آهنگ شروین حاجیپور به نام «برای» که به سرود اعتراضات بدل شده طنینانداز گشت؛ ترانهای که «بهشت اجباری» را به چالش میکشد و داشتن یک زندگی عادی را آرزو میکند.
از سوی دیگر، برخی مقامات ارشد اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل اخیراً اعلام کردند که معتقدند اعتراضات در ایران برای رژیم تهدید جدی محسوب نمیشود. اما تاریخ بارها نشان داده است که هیچ سرویس اطلاعاتی، تئوری سیاسی یا الگوریتمی نمیتواند بطور دقیق زمان و نتیجه قیامهای مردمی را پیشبینی کند: سیآیای در اوت ۱۹۷۸ کمتر از شش ماه قبل از سرنگونی پادشاهی در ایران، ارزیابی کرد که ایران حتا در یک «وضعیت پیش از انقلاب» هم قرار ندارد!
این به این دلیل است که حتا خود بازیگران این معادله- در این مورد مردم و رژیم ایران- نمیتوانند پیشبینی کنند که در جریان این رویداد چگونه رفتار خواهند کرد.
عباس امانت استاد تاریخ معتقد است یکی از کلیدهای ماندگاری تمدن ایران، که مربوط به دوران ۲۵۰۰ سال پادشاهی است، قدرت فرهنگ و تمدن ایرانی در برابر بیگانگان و متخاصم است. امانت به نیویورک تایمز میگوید: «برای نزدیک به دو هزار سال، فرهنگ سیاسی ایرانی و در معنایی وسیعتر، گنجینهی ابزار تمدن ایرانی با موفقیت توانست فاتحان ترک، عرب و مغول را تغییر دهد: «زبان فارسی، اسطورهها و خاطرات تاریخی ماندگار شد. ایرانیان متجاوزان را متقاعد کردند که از فرهنگ والای ایرانی در شعر، غذا، نقاشی، شراب، موسیقی، جشنوارهها و آداب قدردانی کنند.»
از همین رو نیز وقتی روحالله خمینی در سال ۱۳۵۷ به قدرت رسید، انقلاب فرهنگی را پیاده کرد. او در پی آن بود که هویت کاملاً اسلامی را جایگزین میهندوستی ایرانی کند. علی خامنهای هم همان روال را ادامه داد، اما خودش از معدود مؤمنان واقعیست که باقی ماندهاند. در حالی که جمهوری اسلامی به دنبال تسلط بر فرهنگ ایرانی بود، این فرهنگ و میهنپرستی ایرانی است که جمهوری اسلامی را تهدید به نابودی میکند.
کریم سجادپور در پایان مینویسد «چهار دهه قدرت سخت جمهوری اسلامی در نهایت توسط دو هزارهی قدرت نرم فرهنگی ایران شکست خواهد خورد. پرسش دیگر این نیست که آیا این اتفاق میافتد یا نه، بلکه این است که چه زمانی؟! تاریخ به ما آموخته است که بین شجاعت یک اپوزیسیون و عزم یک رژیم رابطه معکوس وجود دارد و فروپاشی استبداد اغلب از رویدادی غیرقابل تصور به مرور به ضرورت اجتنابناپذیر تبدیل میشود.»