در حالی که رژیم حاکم بر ایران در مقابل بازگشت به توافقنامۀ برجام مقاومت میکند، دولت بایدن به دنبال هر راهی است که بتواند فارغ از تصمیماتی که در ایران اتخاذ میشود، تحریمها را به هر ترتیب لغو نماید.
از هر گوشه تا گوشۀ دیگر ایران، شهروندان در رنج و عذاب هستند و جمهوری اسلامی در تمامی زمینهها مردم ایران را ناکام گذاشته است. همهجا صحبت از کمبود آب است و مردم در سراسر کشور با قطعی برق دست و پنجه نرم میکنند. محصولات دامی و زراعی به دلیل نبود امکانات در معرض نابودی کامل هستند. کارکنان صنعت نفت به دلیل دستمزدهای زیر خط فقر در اعتصاب هستند. هر طرف را که نگاه میکنید، همه چیز از هم پاشیده است و رژیم فقط ۲ راه حل دارد تا بتواند از خشم و طغیان مردم جلوگیری کند؛ «سرکوب» و «لغو تحریمها» و دولت بایدن همۀ دلایلی که رژیم حاکم بر ایران نیاز دارد را پیش رویش میگذارد تا باور داشته باشد که از هر ۲ راه حل میتواند به نحو موفقیتآمیزی بهرهگیری نماید.
در گذشتهای نَه چندان دور، هر نوع گمانهزنی در مورد تصمیم دیکتاتور علی خامنهای مبنی بر انتصاب رئیس قوۀ قضائیه ابراهیم رئیسی به عنوان رئیسجمهور بعدی که کارش را ماه آینده آغاز میکند، هر مخاطبی را در بهت و نفرت فرو میبُرد.
ابراهیم رئیسی یک سادیستِ قاتل و جنایتکارِ است. نام او به طور مشخص در سال ١٣۶۷ و به عنوان یکی از ۴ عضو «هیأت مرگ» مطرح شد که مستقیماً مسئول اعدام نزدیک به ٣٠/٠٠٠ نفر، از جمله کودکان است. این ٣٠/٠٠٠ نفر فقط رنج اعدام را تحمل نکردند، بلکه بسیاری از آنها قبل از آنکه به قتل برسند، تحت شکنجه قرار گرفته بودند. زنان و دختران از سایر قربانیان جدا میشدند تا یک عملیات به شدت وحشیانه و شیطانی بر روی آنها انجام پذیرد؛ رئیسی و همدستانش به زنان و دختران جوان قبل از اعدام تجاوز میکردند تا اطمینان حاصل کنند که تمامی دشمنان جمهوری اسلامی «در آتش جهنم سوزانده میشوند»!
جنایات ابراهیم رئیسی به قتلعام ١٣۶۷ محدود نمیشود. وقتی او بعدها وارد سطوح مختلف دادگستری و قوۀ قضائیۀ جمهوری اسلامی شد نیز هزاران نفر را به اعدام محکوم کرد.
رئیسی به دلیل مشارکت مستقیم در قتلعام، هدف تحریمهای شخصی ایالات متحدۀ آمریکا قرار گرفته است. او همچنین بنیاد آستان قدس رضوی را مدیریت میکند که این بنیاد هم به دلیل تغذیۀ مالی دیکتاتور سوریه بشار اسد تحت تحریمهای آمریکا قرار دارد. بشار اسد آمر نسلکشی نزدیک به ۵۰٠/٠٠٠ شهروند سوریه است. همانگونه که مریم معمارصادقی اخیراً در مجلۀ تبلت استدلال نموده است کمکهای مالی آستان قدس رضوی به بشار اسد، رئیسی را به شریک جرایم اسد در جنایت علیه بشریت تبدیل نموده است.
رئیسی به طور رسمی به عنوان رئیسجمهور بعدی انتخاب شده است، اما انتخاب او یک تقلب و نمایش دروغین بود؛ خامنهای و نوکرانش تصمیم میگیرند که چه کسی کاندیدای ریاستجمهوری شود و خودشان هم نتیجۀ انتخابات را تعیین میکنند. مردم ایران هم که به خوبی آگاه هستند که رأی آنها بیمعنا و بینتیجه است، به طور گستردهای انتخابات را تحریم کردند.
انتصاب رئیسی توسط خامنهای یک پیام به مردم ایران بود: هر نوع تلاشی برای مخالفت و مبارزه با رژیم و هر نوع مطالبهای برای تغییر مسیر و یا براندازی جمهوری اسلامی، با سرکوبی مواجه خواهد شد که نمونۀ آن را بعد از قتلعام ٣٠/٠٠٠ نفر از برادران و خواهران خود در بیش از سه دهۀ پیش به دست رئیسیِ سادیست مشاهده نکردهاند.
هیچکدام از این موضوعات، کوچکترین وقفهای در تماسها و مذاکرات دولت بایدن با رژیم حاکم بر ایران ایجاد نکرده است.
بایدن همواره ادعا کرده است که دفاع از حقوق بشر بزرگترین هدف و پایه و اساس باورهای دولت اوست، اما همزمان با قدرتگیریِ رئیسیِ قصاب، به جای آنکه روابط خود را با جمهوری اسلامی محدود کند و این رژیم را تحت فشار قرار دهد، به دنبال توجیه و بهانهتراشی برای ادامۀ سیاست مماشات در برابر ایران است. یکی از توجیهات و بهانههای جو بایدن این است که انتخاب رئیسی در میانۀ مذاکرات هستهای بیانگر این مطلب است که حتی تندروترین جریانات در جمهوری اسلامی هم به دنبال مذاکره با آمریکا هستند! توجیهِ دیگری که بایدن و مشاورانش آن را دستاویز قرار دادهاند این است که انتخاب رئیسی اصلاً اهمیتی ندارد، چون در نهایت خامنهای تصمیمگیرنده است! بهانۀ سومی هم که دولت بایدن خلق کرده است این است که شانههای خود را بالا میاندازند و میگویند پروندۀ جنایات رئیسی ارتباطی به آمریکا ندارد و تنها چیزی که برای آمریکا اهمیت دارد مذاکرهای است که بتواند توافقنامۀ برجام را احیاء کند! به طور مشابه، دولت بایدن توجیهِ چهارمی را هم از آستین بیرون میآورد: دولت آمریکا باید تا قبل از شروع کار رئیسی، به هر طریق ممکن مذاکراتِ خود با جمهوری اسلامی را نهایی کند!
دولت بایدن برای آنکه وانمود کند که این توجیهات و بهانهتراشیها ضربهای به ارزشهای اخلاقی و عقلانیت استراتژیک ایالات متحده وارد نمیکند، بر روی عدم آگاهی عمومی در مورد مفاد مذاکرات هستهای، رؤیاهای هستهای جمهوری اسلامی، پروژهها و عملیاتهای هستهای جمهوری اسلامی و همینطور دیدگاههای جمهوری اسلامی در مورد توافقنامۀ هستهای سرمایهگذاری نموده است.
بر خلاف یک قرارداد منع گسترش سلاحهای اتمی، قرارداد برجام ورود جمهوری اسلامی به گروه دولتهای دارندۀ سلاح هستهای را تضمین کرد. محدودیتهایی که قرارداد برجام بر روی برنامههای اتمی جمهوری اسلامی اعمال میکرد، همگی موقت بودند و تنها تا سال ۲٠٣٠ اعتبار داشتند. همانطور که حتی خودِ باراک اوباما در سال ۲٠١۶ توضیح داد، فعالیتهای هستهای که جمهوری اسلامی تا سال ۲٠٣٠ بر اساس قرارداد برجام مجاز به انجام آن بود، زمان لازم برای کسب توانایی تولید سلاح هستهای را به «صفر» میرساند.
اگر بخواهیم به آرزوهای هستهای جمهوری اسلامی بپردازیم، قرارداد برجام به طور کلی بر پایۀ این فرضیۀ استراتژیک که «برنامۀ هستهای جمهوری اسلامی یک برنامۀ صلحآمیز است و نَه یک برنامۀ نظامی» استوار بود. این فرضیه که از همان ابتدا مورد شک و تردید بود، بعد از دستیابی اسرائیل به آرشیو هستهای جمهوری اسلامی در سال ۲٠١۸ از اساس نقض و ابطال شد و همین افشاگریهای اسرائیل بود که ترامپ را متقاعد کرد که از قرارداد برجام خارج شود و سیاست فشار حداکثری را علیه این رژیم دیوانه به اجرا بگذارد.
بلافاصله بعد از آنکه جمهوری اسلامی با سوء نیت، قرارداد برجام را به امضاء رساند، نقض متن و روح برجام را آغاز کرد. جمهوری اسلامی از همان ابتدا محدودیتهای برجام را در مورد فعالیتهای هستهایِ خود به رسمیت نشناخت و در تولید آب سنگین مورد نیاز برای فعالیت رآکتورهای تولید پلوتونیوم، پا را از محدودیتهای برجامی فراتر گذاشت و سانتریفیوژهای پیشرفتۀ بیشتری را به کار انداخت و به شکل کاملاً پنهانی به دنبال دستیابی به تکنولوژیهای منعشدۀ مرتبط با موشکهای بالیستیک بود و از دسترسی کامل کارشناسان آژانس بینالمللی به تأسیسات و نیروگاههای هستهای نیز جلوگیری به عمل آورد. این تخطیها از قرارداد برجام هرگز اتفاقی نبود، بلکه کاملاً حسابشده بود، هرچند مقامات دولت آمریکا، اتحادیۀ اروپا و سازمان ملل متحد تا مدتها تلاش میکردند تا به شکل وقیحانهای این تخطیها را کماهمیت و ناچیز جلوه دهند تا مجبور نباشند که به نقض قرارداد برجام توسط جمهوری اسلامی اعتراف کنند.
اگرچه جمهوری اسلامی اصرار داشت که بعد از خروج آمریکا از برجام هم کماکان به این قرارداد وفادار مانده، اما اقدام به عملیاتهای هستهای در ابعاد وسیعی نموده بود که تمامی محدودیتهای برجام را به طور آشکارا نقض کرده بودند.
در برابر تمامی این حقایق پیرامون ماهیت فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی و نقض پیوستۀ برجام، بایدن همچنان سعی دارد که به شکل هذیانگونهای استدلال کند که با بازگشت به برجام میتواند فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی را محدود نماید و تحت کنترل در آورد. اما واقعیت اینجاست که هدف دیگری در میان است و همانطور که اخیراً مایکل دوران و تونی بادران، متخصصین امور خاورمیانه در تحلیلهای خود به آن پرداختهاند، هدف اصلیِ دیپلماسی هستهای دولت جو بایدن در قبال جمهوری اسلامی، یک نوع سیاست «آرایش مجدد» در خاورمیانه است، به این معنا که آنها میخواهند کفۀ ترازوی توازن قوا در خاورمیانه بیشتر به سوی رژیم حاکم بر ایران سنگین شود.
از منظر نقطهنظر جمهوری اسلامی، اهداف این قرارداد محدود به همان چیزی است که خود میخواهد. لغو تمامی تحریمهای آمریکا، همۀ آن چیزی است که جمهوری اسلامی به دنبال آن است. انتخاب رئیسی بار دیگر این نکته را اثبات میکند که «جنگ بین گروههای میانهرو و تندرو در بدنۀ جمهوری اسلامی» یاوهها و مهملاتی است که غربیها خود را با آن فریب میدهند. چیزی به نام «میانهروی» در جمهوری اسلامی وجود و معنا ندارد و جمهوری اسلامی تمایلی به میانهروی ندارد. تنها چیزی که جمهوری اسلامی به آن تمایل و علاقه دارد این است که آمریکا اقتصادش را با لغو تحریمها از فروپاشی نجات دهد و تقویت کند تا بتواند سلاح هستهای تولید کند و گروههای تروریستی و نیابتی خود را تغذیه و حمایت نماید و جنگ خود را با آمریکا و اسرائیل و کشورهای منطقه ادامه دهد و بتواند پولی را هم برای سرکوب مردم ایران کنار بگذارد.
بایدن، ناچار و مستأصل برای پیشبرد سیاست «آرایش مجددِ» خود در خاورمیانه، هر کاری که بتواند انجام میدهد تا رضایت جمهوری اسلامی را جلب کند. بر خلاف ادعاهای گذشتۀ بایدن مبنی بر اینکه تا زمانی که جمهوری اسلامی فعالیتهای اتمی خود را برای بازگشت به قرارداد برجام محدود نکرده است، هیچ تحریمی لغو نخواهد شد، دولت بایدن همین حالا هم لغو تحریمها را آغاز کرده است. همین هفته آنتونی بلینکن سه ایرانی را که در برنامۀ توسعۀ موشکهای بالیستیک سپاه پاسداران دخیل بودند، از لیست تحریمهای ایالات متحده خارج کرد. قطعاً دولت بایدن تمایل خود برای لغو تحریمها علیه شخصِ خامنهای را هم ابراز نموده است.
همینطور بر اساس گزارش اخیر نشریۀ وال استریت ژورنال، دولت بایدن به دنبال طراحی یک سیاست جدید تحریم است که از کمپینهای فشار حداکثری و تحریمهای موازی و چندلایه جلوگیری خواهد کرد و دولت ایالات متحدۀ آمریکا را وادار خواهد کرد که تحریمها را فقط با موافقت متحدین و نَه به صورت یکجانبه اعمال نماید. قرار بر این است که جزئیات این سیاست جدید تحریم تا پایان تابستان امسال منتشر شود و یکی از اهداف آن نیز «کاهش تحریمهای اقتصادی علیه جمهوری اسلامی» اعلام شده است.
به بیان دیگر، در حالی که رژیم حاکم بر ایران در مقابل بازگشت به توافقنامۀ برجام مقاومت میکند، دولت بایدن به دنبال هر راهی است که بتواند فارغ از تصمیماتی که در ایران اتخاذ میشود، تحریمها را به هر ترتیب لغو نماید و با شعارهایی مانند «چندجانبهگرایی» بر آن سرپوش بگذارد.
خامنهای که از قرارداد برجام که راهِ حکومتش را به سوی یک زرادخانۀ هستهای گشوده بود جانِ دوبارهای گرفته بود، در سال ۲٠١۵ وعده داد که اسرائیل تا سال ۲٠۴٠ ریشهکن خواهد شد و در سال ۲٠١۷ هواداران رژیم با برگزاری یک راهپیمایی در تهران، از یک ساعت دیجیتال رونمایی کردند که شمارش معکوس تا نابودی اسرائیل را به نمایش میگذاشت که البته این ساعت هفتۀ گذشته به دلیل قطعی برق از کار افتاد.
رژیم حاکم بر ایران باور دارد که دولت بایدن با چراغ سبزی که برای سرکوب مردم ایران و نجات اقتصادش از طریق لغو تحریمها به او نشان میدهد، بقاء او را تضمین میکند و زیر سایۀ سیاستهایی که جو بایدن در پیش گرفته است، دلیلی وجود ندارد که در مورد ارزیابی جمهوری اسلامی تردیدی به خود راه دهیم.