چندیست که نقل قولی را میشنویم و میخوانیم که مردم ایران را بایستی فقیر نگه داشت تا زیر بار بروند. گویا نجابت و صبوری کل ملت ایران را خری و فساد سیاسی، اقتصادی خود را بار آن خر فرض نمودهاند، طرف خود نیز فراموش نموده که چگونه ۸۰۰ میلیارد دلار در آمد نفتی در دوره مدیریتی خود را به آتش فساد کشید.
در اینجا به عوامل اصلی فقر ملت ایران پس از انقلاب ۵۷ میپردازیم.
با پایان دهه اول انقلاب ۵۷ ایران و پس از جنگ هشت ساله، تفکری بر دولتمردان ایران علی الخصوص هاشمی رفسنجانی، حاکم شده بود که میگفتند فساد اقتصادی بد نیست و فساد روغن چرخ توسعه است لذا نباید خیلی هم با فساد مبارزه کرد. آن دولتمردان معتقد بودند که فساد میتواند موجبات توسعه اقتصادی در کشور را فراهم آورد، و اگر فساد بتواند باعث توسعه کشور شود باید از آن حمایت کرد. در همان زمان به نقل از یکی از مسوولان نهادهای عمومی گفته میشد که هر اقدامی در ایران شدنی است و تنها نرخ انجام آن متفاوت است.این اظهارنظر، بدان معنی بود که دقیقاً از همان زمان مسیر فسادهای اقتصادی گسترش رسمی یافت.
فرهنگ فساد
وقتی فساد به یک فرهنگ تبدیل شود، کسی دیگر فکر نمیکند که کارش غلط است. زیرا از یک طرف او میبیند که همه همینطور رفتار میکنند و از طرف دیگر از او نیز انتظار دارند که او نیز آن گونه رفتار کند. یکی از متغیرهای که باید در ایران سنجیده شود، میزان فرهنگ فساد است. «آدم زرنگ» در فرهنگ ایران کسی است که صف نمیایستد و مالیات نمیدهد.
فساد و فقر
فساد سیاسی باعث میشود تجملگرایی، تبدیل به قاعدهای عمومی و اجتماعی شود و رواج تجملگرایی خصوصاً در بین مسئولان، فقری را در بین مردم ایجاد میکند به نام فقر احساسی. یعنی اینکه خود فرد ممکن است فقیر نباشد ولی خود را با کسانی الگو میداند مقایسه میکند و اگر کمتر باشد، احساس فقر میکند. احساس فقر خطرناکتر از فقر واقعی است. فقیران واقعی ممکن است کم باشند، اما کسانی که فقیر احساسی هستند، بسیار زیاد هستند. با شیوع این نوع از فقر منابع کشور به سمت تهیه کالای لوکس خواهد رفت و تولید نسبی کالای ضروری کم میشود و قیمتها بالا میرود و باز هم فقر بالا میرود.
فساد و ساختار دینی
تقدس، عاملی است که مانع سؤال و بررسی میشود. ایرانیان از سالها پیش راه مسکوت گذاشتن بررسی و حقیقتیابی را به خوبی یافته بودند. در نظام جمهوری اسلامی ایران، تقدس با فساد مرتبط بودهاست. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، اصلاحطلبان و اصولگرایان از این تقدس و عدم پاسخگویی همراه آن بهره بسیار بردهاند، و رسانهها به عنوان رکن چهارم دموکراسی به جای بررسی و پیگیری، به استحکام فساد کمک کردهاند.
فساد و نئولیبرالیسم
برخی از اقتصاددانان نئولیبرالیسم در ایران را ریشه فساد اقتصادی در این کشور میدانند. در اثر سیاستهای تعدیل ساختاری و با تغییر نگاه به جامعه و اقتصاد، فردگرایی مبتذلی حاکم شد که کل سرمایه اجتماعی انباشته شده در دهه نخست انقلاب را به سرعت نابود کرد و به فنا داد؛ سرمایه اجتماعی که برایش هزینه گزافی پرداخت شده بود و صدها هزار کشته، بخشی از هزینههای شکلگیری سرمایه اجتماعی دهه اول انقلاب ایران بود؛ به دنبال این تغییر نگاه، پیگیری نفع شخصی نگاه مسلط بر جامعه شد. بنیادگرایان بازار ابتدا با تسخیر دولت و مجلس و با استفاده از ابزارِ زورِ دولت و تهدید معترضین، سیاستهایی را که در شرایط عادی با مقاومت روبرو میشد به تصویب رساندند و به اجرا درآوردند و وقتی با اعتراضهای مردمی روبرو شدند انگشت اتهام را متوجه دولتها کردند؛ دولتهایی که به تسخیر خود درآورده بودند و سالهای سال علیرغم تغییر، دولتها در تسخیر همین تفکر باقی ماندند.
فساد و بحران جنسی
جامعهای که دچار «بحران جنسی» است، بهطور قطع دچار «بحران سیاسی-اقتصادی-اخلاقی» نیز خواهد بود. انگیزه بسیاری از فسادهای اقتصادی ناشی از بحران جنسی ست. اگر امیال جنسی به شکلی سازمان یافته سرکوب نشده بود، شاید کشور ایران شاهد این حجم از فساد مالی برای داشتن زندگی «لاکچری» نبود. ولع بیمارگونه برای داشتن زندگی لاکچری بیش از هر چیز حکایت از «بحران جنسی» جامعه دارد. در هیچکجای جهان برای داشتن «رابطه جنسی» نیازی به اینهمه طلا و ویلا و ماشین شاسی بلند و برند نیست. فردی که برای جذب جنس مخالف، لابی میکند تا وام میلیاردی بگیرد و با آن «مازراتی» بخرد را نمیتوان تنها با «اقتصاد سیاسی» توضیح داد.
نفت و فساد
درآمدهای نفتی منبع عمده درآمد ایران است. نفت در گسترش فساد و استبداد در ایران نقش بسزایی داشتهاست. بین قیمت نفت و فساد در ایران رابطه وجود دارد. درآمدهای زیاد دولت ناشی از فروش محصولات نفتی، باعث شده که فعالیتهای تولیدی و رقابت آزاد به موضوعی فرعی در ایران بدل شود. در کشورهای دارای اقتصاد دولتی و رانتی هر قدر که سهم درآمد ناشی از فروش منابع طبیعی در اقتصاد افزایش یابد، از اهمیت فعالیتهای واقعی تولیدی کاسته میشود. یکی از علل وقوع اصلاحات ارضی در دوران پهلویها، جایگزین شدن تدریجی درآمد حاصل از فروش نفت به جای درآمد حاصل از مالیات زراعی بود. درآمد سرشار نفت حکومت را از خراج روستانشینان بینیاز نمود و نقش کشاورزی را در سرنوشت مملکت بیرنگ کرد.
استبداد و فساد
در حاکمیت اقتدارگرای مذهبی ایران نهادهای نظامی، اطلاعاتی و دینی آزادی عمل زیادی برای فعالیت اقتصادی دارند و از نظارت بر عملکرد آنها را جلوگیری میشود. حکومتهای استبدادی وجود نهادهای مستقل نظارتی را برنمیتابند و مانع شکلگیری نهادهای جامعه مدنی میشوند.
دلایل فردی و اجتماعی
پایین بودن سطح اعتماد به نفس بخصوص و بیش از همه نزد جوانان از علل اصلی پیدایش ناهنجاریهای فردی و اجتماعی هستند و اعتماد به نفس منبع و سرچشمه نیروهای محرکه رشد انسان است. مسئولان ایران در پی ایجاد ترس در نزد جامعه بودهاند و تضعیف نیروی شخصیت و اعتماد به نفس به همراه گسترش ابعاد عمیق فقر و بیعدالتی و فشارهای ناشی از محرومیتها ذهن افراد را برای دور زدن قواعد اجتماعی آماده میکند و با فراهم آمدن شرایط سقوط ارزشها، تبهکاری در اجتماع افزایش پیدا میکند.
فساد و دستگاه بروکراسی
بنیانهای مشکلآفرین تشکیلدهنده ساختار اقتصاد ایران از دوران پهلوی گذارده شد. در دوره پهلوی بخش بزرگتر جمعیت ایران در روستاها زندگی میکرد که بنابر شرایط آن زمان یک اقتصاد خود بسنده معیشتی داشتند؛ و از همان سالها ساختار اقتصادی و اداری در ایران با بنیانهای کج متولد شد. انهدامهای متعدد، الگو برداری، ناهمگون بودن برنامهریزیها زمینه فساد اداری را فراهم کرد و نهادینه نشدن نظام اداری واقعی در ایران زمینهساز انحراف و در نهایت فساد را در جامعه فراهم کرد.
یکی از مهمترین چالشهای کنونی نظام سیاسی جمهوری اسلامی در سطح کلان این بودهاست که تحقق آرمانها و اهداف عالی انقلاب بر عهده دستگاه بوروکراسی گذارده شدهاست در حالی که نظام اداری ایران نتوانسته آرمانهای ارزشی انقلاب را محقق سازد.
فساد و دستگاه قانونگذاری
وضع قوانین تبعیض آمیز به نفع سیاستمداران قدرتمند و طبقات مورد لطف حکومت را فساد قانونی میگویند. برای مثال قوانینی که انحصار یک محصول را به یک فرد یا گروه از افراد اختصاص میدهند، نمونههایی از این نوع فساد است. قوانین مبهم و شکاف دار، که زمینه را برای رساندن منافع به قدرتمندان فراهم میکند نوعی فساد قانونی است.
در ایران انباشت قوانین نوعی «تورم قوانین» را ایجاد کردهاست و انبوهی قوانینی که تعداد زیادی از آنها مربوط به سالهای بعد از انقلاب ایران است، برای مجریان قانون ایجاد سردرگمی نمودهاست. به دلیل حجم بالای این قوانین، تنقیح این قوانین و برطرف کردن این مشکل حتی از عهده خود مجلس نیز بر نمیآید. یکی از دلایل مهم فساد اداری و اقتصادی، نابسامانی قوانین است که ناشی از مشابهات، مغایرات و تناقضات موجود در قوانین میباشد. پارلمان ایران یک واحد تنقیح قوانین دارد اما این واحد، تاکنون کار چشمگیری انجام ندادهاست.
در زمانی که در ایران حدود ۱۱۰ سال از تشکیل نهاد قانونگذاری میگذرد تعداد ۱۱ هزار قانون تصویب شدهاست در مقایسه با فرانسه که حدود ۲۰۰ سال است از نهاد قانونگذاری گذشته است حدود ۳۸۰۰ قانون تصویب کردهاند و دائم در مجلس شورای اسلامی قوانین مختلف تصویب میشود.
مقررات زدایی به عنوان یکی از راهها برای جلوگیری از فساد در نظر گرفته شدهاست و بنظر میرسد اگر در بعضی جاها مدام بر ضرورت مقررات زدایی و تسهیل فعالیتهای اقتصادی تأکید میشود، برای رهایی از فساد سیاسی است.
در ایران گسترش فساد، آن هم فساد سازمان یافته سیاستهای دولت را در تضاد با منافع اکثریت قرار داده و از این طریق به کاهش اثربخشی دولتها در هدایت امور انجامیدهاست. در نتیجه اعتماد مردم را نسبت به دستگاههای دولتی و غیردولتی کاهش داده، بیتفاوتی، تنبلی و بیکفایتی در سطح جامعه را موجب شدهاست. اعتماد بین آحاد جامعه ایران به ۱۰ درصد رسیدهاست و شاخص صداقت و امانتداری به ۸ درصد رسیدهاست؛ بدین معنی که جامعه را به یک سقوط اخلاقی شدید دچار کرده و به تبع آن در فساد و فقر غوطهور گردیده است.